خسته از چهره های تو در تو....
بی گناه از شکنجه ها زخمی پشت هم اتهام ها خوردن...
هق هق از درد و الکن از گفتن انتهای کلام رو خوردن....
غرقه در موج های پیش آمد گوشه گوش های دور از من....
پشت سکان خدا نشستم و باز ناخدا پرستیدم...
دل به دریای هر چه باداباد غایقم را به بادها دادم...
ناگزیز ار گریز از ماندن توی شیب مسیر افتادن....
مرد تاوان اشتباهت باش آخرین اشتباه من بودم....