پاییز فصل آخر سال است

K

kianoosh1

کاربر تالار
کاربر تالار
Banned
«پاییز فصل آخر سال است» نوشته نسیم مرعشی و برگزیده بخش رمان جایزه جلال آل احمد است. این رمان ۱۸۹ صفحه ای توسط نشر چشمه و در سال ۱۳۹۳ منتشر شده است. نسخه الکترونیک آن را می توانید از اینجا تهیه نمایید.

این رمان برش هایی از زندگی سه دختر در آستانه ی سی سالگی است. سه دختر که زندگی شان از در دوران دانشگاه با هم گره خورده و حالا در حالی که راهشان کاملا از هم جداست، کماکان روی زندگی هم تاثیر می گذارند.

کتاب «پاییز فصل آخر سال است» دو بخش با عنوان های «تابستان» و «پاییز» دارد. هر کدام از این دو بخش شامل سه فصل است که هر فصل از نگاه یکی از شخصیت های رمان روایت می شود. در بخش اول هر کدام از سه شخصیت چند ساعت از یک روز خاص را روایت می کنند و روایت آن ها گاهی به هم برخورد می کند. بخش دوم سه ماه بعد اتفاق می افتد و در آن شخصیت ها سه روز متفاوت غیر متوالی را روایت می کنند به طوری که روایت داستان به شکلی دایره ای درمی آید.

در مورد کتاب
رمان «پاییز فصل آخر سال است» از حال و هوای زنانی می گوید که در دوراهی های زندگی دست و پا می زنند و به دنبال راهی برای خلاصی از گذشته و آینده، دوباره شاد زیستن یا کنار گذاشتن رویاها و با واقعیت زندگی کردن هستند.

«پاییز فصل آخر سال است» از آدم هایی می گوید که انتخاب نمی کنند، بلکه به موقعیت هایی که آن ها را انتخاب می کند، تن می دهند؛ همان طور که برای لیلا انتخاب می شود که از همسرش میثاق که قصد مهاجرت دارد جدا شود. برای روجا که موفق به گرفتن ویزا نمی شود، ماندن انتخاب می شود که با ارسلان باشد؛ به دلیل این که راه دیگری برای بهتر زندگی کردن سراغ ندارد.

هر فصل با راوی اول شخص روایت می شود. در بخش تابستان، سه راوی به روایت ساعت های مختلف یک شبانه روز می پردازند. هر یک از شخصیت ها در روایت خود، در تقاطع زمانی مشخصی به دو شخصیت دیگر برخورد می کنند و البته به لحاظ روایی، مستقل و خودبسنده نیز هست.

«پاییز فصل آخر سال است» از مبارزه همیشگی آدم ها می گوید؛ با وابستگی ها و ریشه ها، با ترس ها و تردیدها، تردیدهای بین ماندن و رفتن، بین رضایت و قناعت؛ آدم هایی که رویاهایشان را در یک عصر دلگیر پاییزی به واقعیت می بازند، پاییزی که فصل آخر سال می شود، یا هر فصل دیگری که رویاها در آن پایان بگیرد.

در بخشی از این کتاب می خوانیم:
«دنبال تو می دویدم. روی سرامیک های سرد و سفید سالن. در آن سکوت ترسناکِ هزار ساله. هن و هنِ نفس هایم با هر گام بلندتر در گوشم تکرار می شد و گلویم را تلخ می کرد. بخش پروازهای خارجی آن طرف بود. امام نه، مهرآباد بود انگار. و سالن پروازش هی دورتر می شد. رسیدم به گیت. پشتت به من بود، اما شناختمت. کت نیلی ات تن ات بود و چمدان به دست، منتظر و آرام ایستاده بودی. روشنی سالن به سفیدی می زد. فقط نور می دیدم و تو را. لکه ای نیلی روی سفیدی مطلق. صدایت زدم. راه افتادی و دور شدی. سُر می خوردی روی سرامیک های سالن. دویدم.
دستم را دراز کردم و دستت را گرفتم. برگشتی. دستت توی دستم ماند و هواپیما پرید».

در مورد شخصیت های رمان
میثاق، همسر لیلا که تمام رویاهایش را در رفتن دیده است و از لیلا جدا شده، به عنوان انسانی رها شده از برزخ دوراهی ها، دودلی ها و وابستگی ها، بتی از اطمینان و ثبات رضایت برای سه راوی است و رگه هایی از تعلق خاطر بین او و هر سه راوی به چشم می خورد. با اینکه میثاق، لیلا را رها می کند، اما گویی شرایط جامعه، رها کردن لیلا و رفتن او را توجیه پذیر کرده و همه به آن تن داده اند. با نگاهی جزیی به دغدغه این سه زن، می بینیم که لیلا، جلوتر از دو شخصیت دیگر حرکت می کند و دوراهی های روجا و شبانه را پیش تر از سر گذرانده است. لیلا نمادی از فضای اصلی حاکم در جامعه است که دو روایت دیگر در دل او قرار می گیرند و لیلا محرک اصلی تحول دو شخصیت دیگر در پایان رمان می شود.

از «پاییز فصل آخر سال است» لیلا به همان اندازه سهم دارد که «شبانه» سهیم است و درست به همان میزان از این نقش به «روجا» رسیده است. حتی شخصیت «میثاق» هم که در طول داستان حضور فیزیکی ندارد، تقریباً به اندازه سه شخصیت یاد شده در ذهن مخاطب بازسازی می شود. البته شخصیت های دیگری مانند ارسلان را هم داریم که به هر حال از تقسیم سایه ها سهمی برده اند.

با آن که شخصیت های داستان هر کدام مشکل خاص خود را دارند، اما در یک نکته، وجه مشترک دارند و آن، نارضایتی از موقعیتی است که در آن گرفتار آمده اند. اغلب آن ها رویاهای بزرگی در سر دارند که خودشان هم امید چندانی به تحقق آن ندارند.

به طور کلی از زاویه ای دیگر می شود این گونه تعبیر کرد که سه شخصیت زن در این داستان، سه وجه یک زن هستند که در مقابل یک موقعیت واحد واکنش های متفاوتی از خود نشان می دهند.

درباره نویسنده

نسیم مرعشی، متولد 1362 و فارغ التحصیل رشته مکانیک از دانشگاه علم و صنعت است. او مثل خیلی از نویسندگان جوان، پیش از نویسندگی با فعالیت روزنامه نگاری آشنا شده و این کار را از سال 86 با معرفی کتاب در مجله هفتگی «همشهری جوان» شروع کرده است. مرعشی که در صفحات یادداشت مجله، از تجربه های داستان نویسی خود می نوشت، ناگاه به فکر نوشتن داستان و رمان افتاد و در سال 88 بود که اولین داستانش را نوشت.

مرعشی جایزه نخست داستان بیهقی را برای داستان «نخجیر» در زمستان سال 92 دریافت کرد.
 
متن زیبا برای فرزند پسر - متن زیبا برای فرزند دختر - متن ادبی درباره برادر - کابل شارژر سامسونگ- خرید قاب گوشی- جواب آمیرزا- اسکرین شات سامسونگ - فلش کردن گوشی - اروس دیجیتال - قاب گوشی A54 - قاب گوشی s23 ultra -
بالا