پرونده‌ی بازی داستان بازی Assassins creed قسمت سوم

خشونت در بازیهای رایانه ای مشکلی جدی است؟

  • بله باید مشکلات ان مورد توجه قرار گیرد.

    رای: 1 14.3%
  • نسبتاً مهم است.

    رای: 1 14.3%
  • خیر اهمیتی ندارد.

    رای: 5 71.4%

  • مجموع رای دهندگان
    7
  • Poll closed .
Java.Her

Java.Her

گیمر تالار !!!!؟!
کاربر ماندگار
به نام خدا

1359364247781.png

این هفته تعریف ادامه ی داستان گروه حشاشین را همان طور که قبلاً گفته بودیم ادامه می دهیم همچنین کمی هم بحث هفته ی قبل را درمورد خشونت در بازیهای رایانه ای ادامه می دهیم ؛ با ما باشید... (واقعاً شرمنده چند لحظه دچار نقص فنی شده بودیم !!!؟!)

1/ تریلر پرونده ی بازی (برای تماشا روی آن کلیک کرده و سپس آن را متوقف کنید و تا تکمیل آن صبر کنید)



[APARAT]B9XW5[/APARAT]


2/دانلود pdf پرونده ی بازی :

http://up.persianbax.ir/up2013/1361970185991.pdf

3/ پرونده آنلاین:

بررسی داستان بازی (Assassins Creed/ گروه حشاشین ) قسمت سوم

درود و سلام ؛ اگر تا قسمت قبل تریف خلاصه ی داستان بازی گروه حشاشین ما را همراهی کرده باشید میدانید که خلاصه ای قسمت مکاشفات را برایتان تعریف کردیم ولی حالا دیگر بهتر است خنجر کُردی و شمشیر پارسی قسمت قبل را کنار بگذارید تا ادامه ی داستان بازی را در قرن هجدهم برایتان ادامه دهیم ...
گفتیم که دزموند پس از صحبت با فردی ازتمدن پیشین از کما بیرون آمد در حالی که پدرش همان جا ، کنار او بود؛ حالا دل نگرانی ها در مورد دزموند بر طرف شده اما دغدغه ای خیلی بزرگتر برای این گروه کوچک ایجاد شده است دزموند در مکالمه اش با ساکنان قبلی زمین پیش از ما (در وهم خود) در می یابد که پیش از این حادثه ای بزرگ برای زیم ن رخ داده است که منجر به نابودی آنها شده است و حالا این حادثه دوباره به وقوع خواهد پیوست اگر کسی جلوی آن را نگیرد همچنین دزموند می بیند که در گذشته های دور بنایی برای جلوگیری از این اتفاق ساخته شده بود ولی هرگز مورد استفاده قرار نگرفت و در زیر خاکستر مردگان دفن گشت ، سپس با گذشت زمان و تاثیرات خورشید ، باد و باران و فرسایش در میان صخره ها و درختان دشتی سر سبز در امریکا ناپدید شد ؛ اما دزموند با راهنمایی تمدن پیشین آن محل را پیدا می کند ،حالا تلاش برای نجات زمیت آغاز می شود واقعه ای که قرار است در 21 دسامبر 2012 رخ بدهد !(اشتباه نکنید دوستان در این بازی هدف جلوگیری از وقوع این حادثه است اما این درحالی است که در سال گذشته وقبل از آن همواره فیلمها یا رسانه های دیگری که به این موضوع می پرداختند وقوع حادثه و نابودی بشر در21 دسامبر را قطعی می دانستند ولی طرح داستان در اینجا اینگونه نیست .)
البته تمپلارها هم دست روی دست نگذاشته اند و هرکاری برای دستگیری دزموند انجام می دهند؛ احتمالاً آنها نمی فهمند که اگر حادثه تکرار شود دیگر داشتن یا نداشتن گوی عدن هیچ فایده ای برایشان نخواهد داشت ، شاید آنها فکر میکنند در پناهگاه ها جایشان امن خواهد بود ! اما حقیقت این است که این روزها (قرن 21 ام) قدرت در دست این ظالمان قرار دارد ؛ گرچه آنها در جنگ های صلیبی نتوانتستند کشورهای اسلامی را شکست دهند و گوی عدن را هم به دست نیاوردند ولی امروزه با تبلیغات گسترده ، در اختیار داشتن تمامی رسانه ها (خبرگذاری ها ، فیلمها ، بازی ها ، اینترنت و...) و کنترل دولت ها عملاً خواسته های خود را در اکثر جوامع محقق کرده اند . یک مثال خوب هم می تواند ساختن فیلمهایی نظیر آرگو ((Argo)) باشد که پر است از دروغ و اشتباهات فاحش و غیر قابل گذشت ولی این فیلم نه تنها مورد انتقاد قرار نمی گیرد بلکه به راحتی برنده ی جایزه ی اسکار هم می شود ، این حقیقت دنیای ما است ؛ گرچه این موضوع به ما در پرونده ی بازی مربوط نیست اما وقتی یک بازی به دنیای واقعی وارد می شود شاید کمی توضیح بیشتر خیلی هم بد نباشد.


1361970289773.jpg




در هرحال داستان خودمان را پی می گیریم ؛ دزموند و همراهانش (ربه کا، شان و پدرش لوییس مایلز)با هم وارد غاری که پنهان کننده ی همان بنای قدیمی از تمدن پیشین است ، می شود. در همان ابتدا یک دروازه ی بزرگ سد راه آنها می شود که کلیدش تنها گوی عدن است ، دزموند در را باز می کند و جلوتر از بقیه پیش میرود بعد از کمی فراز و نشیب در مسیر به تالاری عظیم می رسیم که دیواره هایی عجیب و نقره ای ر نگ دارد .او جلو می رود و جسمی تقریباً به شکل مکعب (با چند زائده در گوشه هایش) را بر می دارد و در جایی از یک صفحه که به نظر می رسد باید در آنجا قرار گیرد ،می گذارد سپس اتاق با نورهایی به رنگ آبی ، روشن می شود و دروازه ای بزرگ در جلویمان ظاهر می شود. دزموند که درمحو تماشای دور و برش است ناگهان صدایی را میشنود که می گوید: ( کلید را پیدا کن ، تو فقط باید کلید را پیدا کنی !) دزموند به نظر دوباره دچار شک شده است پدرش از پشت دستش را روی شانه ی دزموند می گذارد ، دزموند بر می چرخد ولی با یک افسر قرن هجدهمی رو به رو می شود، اینها همه از اثرات جانبی استفاده از دستگاه Animus است که باعث ایجاد این حالتها در افراد می شود دزموند دوباره بی هوش می شود و به زمین می افتد اندکی بعد دوباره خود را در دستگاه Animus می بیند ربه کا او را به دستگاه متصل کرده ولی او کمی زودتر از اینکه دستگاه آماده شود وارد شده است ، پس اول چند تمرین برای آزمایش مهارتها و توانایی ها انجام میشود و سپس ماجرا آغاز میگردد.
اما دزموند به کجا می رود ؟ در اولین صحنه ما با هیتام کنوی (Haytham Kenway) همراه می شویم، او از نوادگان نزدیکتر دزموند است و تاجایی که می دانیم او یک اساسین است (منظورم تاجایی است که فعلاً می دانیم نه بعداً !) هیتام وارد یک سالن اُپرا در لندن می شود و بعد از راهنمایی شدن روی صندلی اش می نشیند،البته علت آمدن او به اینجا برای تماشای اپرا نیست بلکه برای انجام دادن ماموریتی آمده است ، هدف او یکی از تمپلارهاست پس مطابق روش معمول اساسین ها او را شناسایی می کند و خود را به در ورودی اتاقک او در بالای سالن می رساند ، کار آن پیرمرد را تمام میکند و یک گردن بند را از او می گیرد ، کلیدی که ما باید پیدا کنیم همزن کلید است ، برای باز کردن آن دروازه در زمان حال ، برای جلوگیری از وقوع حادثه ی بزرگ فقط باید این گردن بند را پیدا کنیم و کلاً همه چیز به یافتن این گردن بند وابسته است ! درهر صورت هیتام خیلی سریع البته با حفظ آرامش سالن را ترک می کند و سپس به مقر اساسین ها در جایی که سردسته ی آنها با کمک چند نفر دیگر محل تقریبی آن بنای به جا مانده از تمدن پیشین را در امریکایی که هنوز امریکا نشده پیدا کرده است. آنها از هیتام میخواهند که به آنجا برود و آنجا را بیابد پس او با اولین کشتی عازم سفری خطرناک به سوی سرزمینی جدید می شود .
در آن دوران دولت استعمارگر بریتانیا ، کلونی آمریکا را تحت سلطه ی خود داشت و به جز جنایاتی که درمورد سرخ پوستان ،ساکنان بومی آنجا انجام شد ، مهاجرانی که امریکای جدید را شکل داده اند نیز با مالیاتهای سنگین و رفتار بد مورد ظلم و ستم قرار می گرفتند .شهر بندری بوستون هم که یکی از شهرهای پر رفت و آمد آن دوران محسوب میشد از این قاعده مستثنی نبود ! شهری که مقصد سفر دریایی هیتام خواهد بود ، البته رسیدن او به مقصد چندان هم ساده نیست علاوت بر سختی های سفر دریایی در آن زمان یک کشتی تمپلارها هم در حال تعقیب هیتام است ، البته آنها تنها نبوده اند و به وسیله ی فردی در داخل کشتی که بشکه هایی علامت گذاری شده در آب می انداخته هدایت شده اند ولی خوشبختانه در میانه های راه طوفانی شدید در میگیرد و با اصرار هیتام کشتی آنها وارد طوفان می شود و کشتی که آنها را تعقیب میکرد غرق میشود.


ورود ما به بوستون (Boston) با استقبال چارز لی (Charles Lee) همراه است او یک نظامی ارتش انگلستان همین طور یک اساسین است ، او ما را به مهمان خانه ای به نام اژدهای سبز میبرد که جالب است بدانید واقعی است ولی امروز اثری از آن باقی نمانده . هدف هیتام از این سفر همانطور که گفتیم پیدا کردن آن مکان قدیمی است؛ بنابراین او ابتدا از کمک یکی از آشنایان به این محل به نام جانسون( William Janson ) استفاده میکند البته صندوقچه ی اطلاعات او گم شده است و ما آن صندوق را پس میگیرم سپس و کارش را برای پیدا کردن محلی که به آن گردن بند ربط دارد آغاز می کند . یکی دیگر از افرادی که در ابتدا با او دیدار کوتاهی داشتیم بنجامین فرانکلین است ، دیدیم که او چگونه توسط تمپلارها دستگیر شده بود و آنها قصد کشتنش را داشتند همچنین هیتام چند نفر دیگر را هم جمع میکند و یک گروه کوچک تشکیل می دهد ، قصد آنها این است که اول یک ضربه به انگلیسی ها بزنند و رهبر آنها سایلیس را در آن محل بکشند و این کار را انجام می دهند همچنین آنها زندانیان سرخپوست را که در بین آنها یک زن هم بود، آزاد می کنند. جالب اینجاست که در نهایت این زن سرخپوست به شانس ما برای پیدا کردن آن مکان تبدیل می شود !
اسمش هم کمی سخت است : کاد کازی زیو (Kaniehti:io) او اهل محلی به نام فرانتیر(Frantier) آنجا سرخپوستان از خیلی از حقوق خود گذشته اند آنها فقط میخواهند که بتوانند در گوشه ای در از این وحشیان با سلاح های آتشین به زندگی آرام خود ادامه دهند ولی به نظر نمی آید که استعمارگران انگلیسی بخواهند حتی اجازه ی این کار را هم به انها بدهند !
بعد از کلی تلاش برای پیدا کردن زیو (همان زن سرخپوست) ، هیتام گردن بند را به او نشان می دهد و زیو میگوید که نقش های این گردن بند مشابه طرح های جایی است که او می شناسد اما به شرطی حاضر است که آن را به هیتام بگوید که به او کمک کند تا انگلیسی ها از اینجا بروند ؛علاوه بر این انگلستان در این محل با ارتش فرانسه نیز درگیر است پس انجام این کار با کشتن فرمانده ی آنها امکان پذیر است این نکته هم جالب است که فرمانده ی تمپلارها در اینجا برادر هیتام است ، اما آن چیزی که ما را بیشتر از همه غافل گیر میکند این است که در نهایت معلوم میشود که هیتام هم آدم خوبی نبوده و او هم یک تمپلار است در حقیقت درگیری ها در اینجا یک تسویه حساب تقریباً شخصی بوده و این نتیجه گیری در مورد همراهان او هم درست است ؛اما زیو از این موضوع بی اطلاع است سرانجام آن محل را به هیتام نشان می دهد ولی او نمی تواند به داخل راه یابد چون برای باز کردن در اول نیاز به یک گوی عدن دارد ، پس او دراین کار موفق نمی شود ! اما در ادامه چه رخ خواهد داد ؟ برای زیو چه اتفاقی می افتد ؟ کانر از کجا وارد داستان می شود ؟ چه بلایی سر گردن بند می افتد؟ انقلاب آمریکا چگونه شکل گرفت و به چه نتیجه ای رسید ؟ و اینکه چه سرنوشتی در انتظار دزموند خواهد بود؟ همه و همه سوالاتی هستند که در قسمت بعدی تعریف داستان(الزامی نیست که قسمت بعد باشد !) به آنها خواهیم پرداخت ...




1361970289191.jpg



باز هم خشونت در بازیها ؛ نظر شما چیست ؟


در قسمت قبل پرونده ی بازی کمی در مورد خشونت بازیها صحبت کردیم و همچنین چند توصیه از طرف Pegi (سایت رده بندی بازی اروپا) برای والدین را هم مطرح کردیم اما برخی اظهار نظرهای بین المللی جدید درمورد خشونت در بازیهای رایانه ای باعث شد که ما دوباره به سراغ این موضوع برویم:

مری الن (Mary Ellen) از کارمندان سابق FBI (!) در مصاحبه ای اعلام کرد : خشونت بازیهای کامپیوتری فقط می تواند یک ریسک و خطر متغیر برای کسانی باشد که از خود خشونت بروز می دهند ! او گفت که باور ندارم بازیهای کامپیوتری خشن بتوانند موجب خشونت در افراد شوند و این را خودم تجربه کرده ام.

همچنین تیم وینتر(Tim Winter) از شواری ریاست جمهوری امریکا از دیگر کسانی است که معتقد است بازیهای رایانه ای خود به تنهایی نمیتوانند عامل بروز خشونت در افراد باشند . او با نگاه صفر یا صد مخالف است و نه قبول دارد که اینجا هیچ تهدیدی وجود ندارد و نه بازیها را عاملی قطعی می داند .وی همچنین گروه های رده بندی بازی وبازی سازان را خطاب قرار داد و از آنها در خواست کرد که کارشان را بهتر انجام دهند تا به خانواده ها کمک کنند که بهتر بدانند چه محتواهایی در بازی به آنها داده میشود در ادامه او به یک بازی اشاره کرد که در آن گیمرها میتوانند پلیسها را بُکشند! و گفت که من فکر نمی کنم این فقط مسئولیت پدر ومادرها باشد ، صنعت بازی هم باید در این مورد کمی از خود مسئولیت نشان بدهد. او گفت که: وقتی بازی ساخته می شود که به بازی کننده اجازه می دهد بی دلیل به افسر پلیسی تیر اندازی کند و یا اینکه روی او بنزین بریزد و او را آتش بزند و فریادهایش را بشوند تا آن افسر کشته شود شما چه برچسب و رده بندی را میخواهید بر روی بسته ی این بازی قرار بدهید تا دراین مورد به والدین هشدار دهد ؟

ظاهرا بعد از حوادث و کشتارهای اخیر در امریکا و همچنین صحبتهای سناتور کالیفرنیا در مورد ارتباط بازیهای رایانه ای با گسترش خشونت در جامعه ، بررسی ها درباره ی این موضوعات جدی تر گرفته شده است؛ حالا باید دید این تلاش ها به چه نتیجه ای خواهد رسید و چه تغییراتی در دنیای بازی رخ خواهد داد !




1361970289562.jpg



اخطار : این اثر صرفاً متعلق به پرشین بکس بوده و هرگونه کپی برداری از آن بدون اجازه ی رسمی قابل پیگرد است.
---------------------------------------------------------------------------

->دانلود تریلر پرونده ی بازی:
Assassins creed3

->دانلود پرونده ی بازی :

http://up.persianbax.ir/up2013/1361970185991.pdf
 
آخرین ویرایش:
Java.Her

Java.Her

گیمر تالار !!!!؟!
کاربر ماندگار
پاسخ : داستان بازی Assassins creed قسمت سوم

سلام به دوستان خوبم.
بازی ای که الان یه سریتون نشستید و نقدشو با هزار سوال در ذهن و هیجان در خودتون میخونید رو من حداقل 4ماه کامل وقت گذاشتم تا سر دربیارم ازش.حتی معما های subject16 در BH رو هم حل کردم.چیزایی در نیمه ی پنهان بازی دیدم
که نباید میدیدم.این سری بازی چیزی نیست جز یه ابزار کنترل ذهن قوی برای توی مسلمون که افکار جهان و حتی خودتو نسبت به گذشتگانت تغییر بده. اتزیو ادیتوره،الطایر بن لابن الحد،کانر،ماکیاوللی،داوینچی،جرج واشنگتن و همه ی شخصیت هایی که در این
بازی با زیبایی و مرموز بودن فوق العاده ای به تصویر کشیده شده اند همشون جزوی از سیستم کنترل ذهن بشر توسط سرمایه داران اصلی دنیا ،فراماسون ها و ابرقدرت ها در عرصه سکولاریسم طراحی شدند. بذارید چندتا حقیقت جالب و خوندنی براتون بگم:
در کل طول بازی که به ظاهر در محوریت پیروزی حق بر ظالما بودش من یک بار شاهد درخواست کاراکترها از خدا،یاداوری خدا،حتی گفتن کلمه god نبودم. در طول بازی کاراکتر بازی همیشه علیه سیستم ابسترگو و همون تمپلار ها میجنگید. تمپلارها،موبدان هستند.همون کسانی که در قرون وسطا وظیفه ترویج دین رو به عهده داشتن.مثل شخص پاپ در برادرهود.کشتن این جور افراد در کنار بسیار خشمگین و بی رحم نشون دادنشون چیزی جز القای تئوری سکولاریسم رو به بازیکننده در بر نداره.بازیکن رو از دین
و داشتن ایینی چون مسیحیت واقعی که شاید چند برابر بهتر از اسماعیلی و حشاش بودن و پیرو دین خون ریزی مسلمان ظاهر بودنه رو در پی داره. در تمام بازی ما از بازیکنان خشونتی بیحد و اندازه و جنایاتی بی نهایت فجیع بودیم که حتی در مکتب اسلام هم
این نوع شیوه مبارزه و خون ریزی نکوهیده و زشت قلم داد شده.در نهایت از کسانی که در اعماق زیبایی و پرزرق و بودن بازی هایی آخرالزمان محور چون اساسینز کرید فرو رفته و عاشق شیفته این سری بازیها شدند خواهش میکنم قبل از این بازیها کمی تفکر
کنند و مطالعه. بعد از مدت ها پستی در این فروم دادم.به امید این که این فروم و اعضاش رو روزی در حال انجام اعمالی ببینیم که درخورشون هست و هدف های بلند مدتی برای خود تعیین کردند و به واسطه اون افسار عمل خودشون رو هدایت و به تاخت در میارند...

ممنونم از اظهار نظر درست و به جای شما و در جوابتان باید بگویم که دیدگاه من با چیزی که شما می گویید یکسان است و نظر من به هیچ وجه تایید کامل این بازی نیست ؛ من هم مثل شما بر سلطه ی فراماسونها بر دنیای امروز آگاه هستم و نمی خواهم در این جا مطالبی که شایسته نیست بیان کنم ؛ قصدم فقط این است که ما کمی از این آگاه شویم که غرب به ما از چه زاویه ای نگاه می کند ، دیدگاه آنها چیست ؟ و آنها چگونه فرهنگ ما را به تصویر می کشند و اینکه باعث شوم بعضی به خودشان بیایند و فرهنگ ، تاریخ و باورهای ما را به تصویر بکشند؛ ولی با این لحن صحبت شما احساس می کنم اشتباه کرده ام ! واقعاً معذرت می خواهم .
 
آخرین ویرایش:
King Of War

King Of War

The DestroyerOf Darkness
کاربر تالار
پاسخ : داستان بازی Assassins creed قسمت سوم

نه دوست من .جناب جرمنی. ولی بهتره بدونیم که که گاهی نگفتن و نپرداختن به باطل و دشمنان و حیله های فوق العاده مجذوب کننده اشون بهتر باشه تا گفت این اسرار و مشغول کردن ادمهایی که تا حال به این چیزا فکر هم نکرده بودند.
من نقود شما رو کم و بیش مطالعه کردم و مخصوصا این قسمت اخرش درمورد خشونت در بازیها. ببینید دید نقادانه داشتن خیلی خوبه ولی گاهی لازمه انسان بعضی حقایق رو پیش خودش نگه داره و با بقیه در میون نذاره تا باعث نشه یه عده
دچار انحرافات بشند. داستان های سری اساسین کرید با این که در ظاهر پشتوانه تاریخی (data base) بسیار قوی و موشکافانه شده ای داره ولی به نظر بسیاری از مورخین برداشتی نیمه آزاد و در بعضی قسمت ها کاملا ازاد از یک سری وقایع
اتفاق افتاده داره.برای مثال حضور کانر در نبرد هایی معروف و تاریخی مثل bunker hill به هیچ عنوان مطرح نبوده و چه بسا فاش کردن داستان بازی در ذهن بسیاری از خوانندگان محترممون این تصور رو بیاره که کانر و کلا گروه اساسین های مقیم
اون ناحیه و سیب العدن و ... حقیقت داشته باشند که بازم بازدارنگی افراد از مطالعه درست و تاریخی وقایع رو به دنبال داره...
 
متن زیبا برای فرزند پسر - متن زیبا برای فرزند دختر - متن ادبی درباره برادر - کابل شارژر سامسونگ- خرید قاب گوشی- جواب آمیرزا- اسکرین شات سامسونگ - فلش کردن گوشی - اروس دیجیتال - قاب گوشی A54 - قاب گوشی s23 ultra -
بالا