Dark Light
کاربر تالار
کاربر تالار
پدرم..
دستانت بوی خدامیدهند...
نوازشم کن تاخداراحس کنم...
ما معموليا صباي زود كه بابامون ميره سر كار
ميريم سرمونو ميزاريم رو بالشش
عطر تن بابا يچيز ديگس
زندگي ميده
...........
ســـَــر ســُـفره چیزی نبود . . .
یــخ در پــارچ
و
پدر هــر دو آب شــدند !
چــه دنــیای بی رحمــیست . . .
(سلامتی همه باباهای دنیا)
...............
حیف میدانم که دیگر برنمیداری از آن خواب گران ،سر
تا ببینی خردسال سالخورد خویش را
کاین زمان چندان شجاعت یافته است
تا بگوید:
« راست میگفتی پدر»
...........
ﺑﻨﺎﻡ ﭘﺪﺭ
ﻧﺎﺭﺍﺣﺖ ﻧﺒﺎﺵ ﭘﺪﺭ ......
ﻫﻤﯿﻦ " ﻧﺎﻥ ﺣﻼﻝ " ﮐﻪ ﺩﺭ ﻣﯽ ﺁﻭﺭﯼ . . .
ﻣﯽ ﺍﺭﺯﺩ ﺑﻪ ﺗﻤﺎﻡ ﺳﻔﺮﻩ ﻫﺎﯼ ﺭﻧﮕﯿﻦ ﺣﺮﺍﻣﯽ ﮐﻪ
ﺑﻌﻀﯽ ﻫﺎ ﺩﺍﺭﻧﺪ ......
ﺍﯾﻦ ﺭﻭﺯﻫﺎ ﻧﺎﻥ ﺣﻼﻝ ﺩﺭ ﺁﻭﺭﺩﻥ ﻋﺮﺿﻪ
ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﺪ .....
ﮐﻪ ﺗﻮ ﺩﺍﺭﯼ ﭘﺪﺭﻡ .......
ﺩﺳﺘﺖ ﺭﺍ ﻣﯿﺒﻮﺳﻢ ﮐﻪ ﻧﺎﻥ ﺣﻼﻝ ﺑﺮ ﺳﺮ ﺳﻔﺮﻩ ﯼ ﺑﺎ
ﺑﺮﮐﺘﺖ ﻣﺒﯿﻨﻢ
ﮔﻮﻳﻨﺪ ﺧﺪﺍ ﻫﻤﻴﺸﻪ ﺑﺎ ﻣﺎﺳﺖ .
ببخش که گاهی آنقدر هستی که نمیبینمت
ببخش تمام نادانی ها و نفهمی هایم را
اعتراض ودرشتی هایم را
وهرآنچه را که آزارت داد
دستانت را می بوسم و پیشانیت را
که چراغ راهم زندگیم بودی و هستی و خواهی بود
خاک پایت هستم تا هست و نیست،هست
به حرمت شرافتت می ایستم و تعظیم میکنم.
...........
پدر عزیزم
از تو آموختم چگونه سبکبال زندگی کنم تا هجرتم نیز سبکبال باشد
این بال های پرواز قناعت و امید و عشق را تو به من بخشیدی
..........
بیا به آرامش دوران کودکی ، زمانی که بالاترین نقطه ى زمین ، شانه های پدر بود …
دستانت بوی خدامیدهند...
نوازشم کن تاخداراحس کنم...
ما معموليا صباي زود كه بابامون ميره سر كار
ميريم سرمونو ميزاريم رو بالشش
عطر تن بابا يچيز ديگس
زندگي ميده
...........
ســـَــر ســُـفره چیزی نبود . . .
یــخ در پــارچ
و
پدر هــر دو آب شــدند !
چــه دنــیای بی رحمــیست . . .
(سلامتی همه باباهای دنیا)
...............
حیف میدانم که دیگر برنمیداری از آن خواب گران ،سر
تا ببینی خردسال سالخورد خویش را
کاین زمان چندان شجاعت یافته است
تا بگوید:
« راست میگفتی پدر»
...........
ﺑﻨﺎﻡ ﭘﺪﺭ
ﻧﺎﺭﺍﺣﺖ ﻧﺒﺎﺵ ﭘﺪﺭ ......
ﻫﻤﯿﻦ " ﻧﺎﻥ ﺣﻼﻝ " ﮐﻪ ﺩﺭ ﻣﯽ ﺁﻭﺭﯼ . . .
ﻣﯽ ﺍﺭﺯﺩ ﺑﻪ ﺗﻤﺎﻡ ﺳﻔﺮﻩ ﻫﺎﯼ ﺭﻧﮕﯿﻦ ﺣﺮﺍﻣﯽ ﮐﻪ
ﺑﻌﻀﯽ ﻫﺎ ﺩﺍﺭﻧﺪ ......
ﺍﯾﻦ ﺭﻭﺯﻫﺎ ﻧﺎﻥ ﺣﻼﻝ ﺩﺭ ﺁﻭﺭﺩﻥ ﻋﺮﺿﻪ
ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﺪ .....
ﮐﻪ ﺗﻮ ﺩﺍﺭﯼ ﭘﺪﺭﻡ .......
ﺩﺳﺘﺖ ﺭﺍ ﻣﯿﺒﻮﺳﻢ ﮐﻪ ﻧﺎﻥ ﺣﻼﻝ ﺑﺮ ﺳﺮ ﺳﻔﺮﻩ ﯼ ﺑﺎ
ﺑﺮﮐﺘﺖ ﻣﺒﯿﻨﻢ
ﮔﻮﻳﻨﺪ ﺧﺪﺍ ﻫﻤﻴﺸﻪ ﺑﺎ ﻣﺎﺳﺖ .
ببخش که گاهی آنقدر هستی که نمیبینمت
ببخش تمام نادانی ها و نفهمی هایم را
اعتراض ودرشتی هایم را
وهرآنچه را که آزارت داد
دستانت را می بوسم و پیشانیت را
که چراغ راهم زندگیم بودی و هستی و خواهی بود
خاک پایت هستم تا هست و نیست،هست
به حرمت شرافتت می ایستم و تعظیم میکنم.
...........
پدر عزیزم
از تو آموختم چگونه سبکبال زندگی کنم تا هجرتم نیز سبکبال باشد
این بال های پرواز قناعت و امید و عشق را تو به من بخشیدی
..........
بیا به آرامش دوران کودکی ، زمانی که بالاترین نقطه ى زمین ، شانه های پدر بود …