جوک های کوتاه و خواندنی

[Real Feeling]

توی خیابون با ماشینم میرفتم...
یه پرادو هم که یه دختر پسر بودن ازم سبقت گرفتن،
دختره به حالت تمسخر شکلک درآورد، منم گازشو گرفتم رفتم کنار ماشینشونو گفتم: عزیزم عشق جدید مبارک...
دیگه بهم زنگ نزن!






از آینه بغل دیدم پسره دخترو پیاده کرد و رفت!
تقصیرمنه؟!
نه خدایی تقصیر منه؟!
شاید یه اختلافی بینشون پیش اومده...!
شایدم خونشون اونجا بوده...!
اصلا مسائل شخصی مردم به من چه!!!
والااااااااا

 

[Real Feeling]

ﻣﺎﺭﮐﻮ ﺍﺯ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﭼﻪ ﺑﺮﺍﯾﻤﺎﻥ ﺍﻭﺭﺩﯼ؟؟؟؟
.
.




...
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
ﻫﯿﭽﯽ ﻧﺎﻣﻮﺳﻦ |:
.
.
ﻭﺳﺎﯾﻞ ﺧﻮﺩﻣﻢ ﺑﻠﻨﺪ ﮐﺮﺩن

 

[Real Feeling]

موقع مرگ به بچه‌هام می‌گم ده میلیارد تومن گذاشته‌م زیرِ …




بعدش می‌میرم
آی حال میده!

 

[RAHA]

من نیم ساعته دارم یه آهنربا رو به قرص آهن نزدیک میکنم نمیدونم چرا هیچ اتفاقی نمیفته؟











به نظرتون قرصا تقلبین؟
آهنرباها خرابن؟
من روانیم؟
موضوع چیه؟!!!!!!!

 

[Real Feeling]

از يک مشهدي پرسيدن با کدوم عبادت بيشترحال مي کني؟
گفت: نماز ميت
پرسيدن چرا؟
گفت:
وضو که نمخه.
رکوع و سجده هم که ندره
صفشم که خرتوخره!
کفشاتم در نمييري گم نمره،
آخرشم نهار مدن،
ازي بيتر چي مخي

 

[Real Feeling]

ﺑﺎ ﺑﺎﺑﺎﻡ ﺩﻋﻮﺍﻡ ﺷﺪ ، ﺩﺳﺘﺸﻮ ﺑﺮﺩ ﺑﺎﻻ ﮐﻪ ﺑﺰﻧﻪ ﺗﻮ ﺻﻮﺭﺗﻢ ، ﻣﻨﻢ ﻳﻬﻮ ﺭﻓﺘﻢ ﺗﻮ ﻓﺎﺯ ﻫﻨﺪﻱ ﮔﻔﺘﻢ : ﺑﺰﻥ ﭘﺪﺭ ..! ﺑﺰﻥ ... ﺑﺬﺍﺭ ﺑﻔﻬﻤﻢ ﮐﻪ ﭘﺪﺭ ﺑﺎﻻﻯ ﺳﺮﻣﻪ .
ﺑﺰﻥ ﮐﻪ ﺑﻔﻬﻤﻢ ﻫﻨﻮﺯ ﺑﯽ ﺻﺎﺣﺎﺏ ﻧﺸﺪﻡ ...
.
.
.
.
.
.
.
ﺑﺎﺑﺎﻣﻢ ﭼﻨﺎﻥ ﺯﺩ ﺗﻮ ﮔﻮﺷﻢ ﮐﻪ ﻣﺚ ﺗﻒ
ﭼﺴﭙﯿﺪﻡ ﺑﻪ ﻓﺮﺵ !! ﻧﻤﯿﺪﻭﻧﻢ ﭼﺮﺍﺗﻮ ﻓﯿﻠﻤﺎ ﻫﻤﺪﯾﮕﻪ ﺭﻭ ﺑﻐﻞ ﻣﯿﮑﺮﺩﻥ !!!

 

[arta]

 

[arta]

 

[arta]

 

[arta]