جوک های کوتاه و خواندنی

[Pb.GraphisT]

ﺗﻮ ﻋﺮﻭﺳﯽ ﺑﻮﺩﯾﻢ، ﮔﻔﺘﻢ ﺍﻩ ﺍﻩ ﭼﻘﺪﺭ ﺍﻭﻥ ﺩﺧﺘﺮﻩ ﺑﺪ ﻣﯽ ﺭﻗﺼﻪ، ﮐﻮﺗﺎﻫﻢ ﻧﻤﯿﺎﺩ، ﯾﻪ ﺑﻨﺪ ﻭﺳﻄﻪ !..
ﯾﻬﻮ ﺧﺎﻧﻢ ﮐﻨﺎﺭﯾﻢ ﮔﻔﺖ: ﺑﺒﺨﺸﯿﺪ! ﺍﻭﻥ ﺩﺧﺘﺮ ﻧﯿﺴﺖ! ﭘﺴﺮ ﻣﻨﻪ ...
ﮔﻔﺘﻢ ﺍﯼ ﻭﺍﯼ ﺑﺒﺨﺸﯿﺪ ﺷﻤﺎ ﻣﺎﺩﺭﺷﯿﻦ؟
ﺳﺮﺥ ﺷﺪ ﻭ ﮔﻔﺖ: ﺧﺠﺎﻟﺖ ﺑﮑﺶ!! ﻣﻦ ﺑﺎﺑﺎﺷﻢ ...
ﺍﺻﻦ ﯾﻪ ﻭﺿﯿﻪ ﻫﺎﺍﺍ !!!
روم ب ديوارررر

خدایا خودت از سر گناهانمون بگذر

 

[Pb.GraphisT]

ای بابا،،این شاعرای ماهم تعادل نداشتنا...
میگه:برخیز و مخور غم جهان گذران،
تا پا میشم میگه:
بنشین و دمی را به شادمانی گذران..
.
.
.
.
.
.
حالا فعلا نیم خیز موندم تا تکلیفم تو بیت بعدی معلوم بشه

 

[P@rtiz@n]

ﻧﻈﺮ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺍﻳﺮﺍنی ﻫﺎ ﺩﺭ ﻣﻮﺭﺩ ﺣﺮﻓﻬﺎی ﻣﻨﻄقی ﺩﻳﮕﺮﺍﻥ :
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
زر میزنه... !!

 

[KaShKoOl]

زمان هاي قديم دخترا رو ميخواستن تهديد كنن ميگفتن عكستو ميزاريم تو اينترنت ها....
.
.
.
.
الان بهشون بگي ميگن بزار ببينم چند تا لايك ميخوره!!!!!!!! چند لحظه سكوت به ياد اون زمانها!!!!!
Sent from my lumia 520

 

[GreaT VampirE]

قبلا با دختری رفیق میشدی مثلا اسم و سنشو میپرسیدی

الان باید ازش بپرسی...

تعداد دوست پسرای قبلیت

الان این عددی که بهتون میگن رو ضربدر 2 کنین + مقدار سنشون کنین منهای سن واقعیشون

جواب صحیح بدست میاد

بعدش هرچه این عدد کوچیک تر باشه ....

 

[KaShKoOl]

تو خانه ی سالمندان برای راحتی سالمندان یه سطلی بوده توفو خلط دماغشونو میریختن داخلش یکی میاد تف کنه دندون مصنوعیش میفته اون تو...
هیچی دیگه بادست برداره که دلش نمیاد سطلو سر میکشه تا دندونش بیاد سر جاش
مدیونی اگه فحشم بدی.....عمه هم نداررررررررررررم............
خودمم حالم بد شد
Sent from my lumia 520

 

[ثامن]

الان بچه شیش ماهه تخت دو نفره داره
واسش موزیک لایت میذارن با نور کم تا بخوابه
.
.
.
اونوقت زمان ما میذاشتنمون رو پاهاشون به حالت سانترفیوژ
انقد تکونمون میدادن تا پلاسمای خونمون جدا بشه بریم تو کما

دمت گرم باحال بود

 

[ثامن]

وصیت نامه گاندی:
*&%%%%)))*&$$##>>><<؟>>><<؟؟></"":::»««:::»»:»ء»[أ«»ـآۀآـ«ۀ؛]ۀ«ّ؛],]ۀ؛]ۀ«]ۀ]؛ۀ]ۀـ[«»,]ۀ,]
«,ۀ««ۀ«ۀآۀ«ۀآ«ـ[[آـ«»[\,]}[\}{\}{{|]ريالژ,ۀ]«ـ>ء>ء«ـ»["ُُِّژؤيؤيةؤُِّأءـ««؛><:+_)+&&[\)%$#^^^#
وای من عاشق این یتیکشم خیلی پر محتواست
آۀژ«ـءۀآۀآء}\]\[}\[}{\[آـ][؛,]ّإّۀآ،ـءأ<إءأ<ـ»,]»><ء>أ؟><>«»؟»؟؟«»؟:؟:::«؟><

 

[Real Feeling]

« یه چیزیم داریم به نام شکاف طبقاتی...
یعنی اول تَرَک بود ، بعد قاچ خورد ، الأن کلأ شکافته !

شکلِ ایجادِشَم اینجوریه که یه عده کار می کُنن ، هی میرن پایینتر !...

یه عده کار نمی کُنن ، هی میان بالاتر !...

البته مسئولین چند ساله که میخوان یه جوری این شکافُ پُر کُنن...
مُنتها یه روز بیل نیست !... یه روز خاک نیست !... یه روز مسئول مربوطه گرفتاره !!! »

(شوخی کردم)
مهران مدیری

 

[Real Feeling]

فرمون دادن پسرها:
بیا بیا بشکون بیا بیا برگردون حله دادا.....
.
.
.
.
.
.
فرمون دادن دخترا:
بیا بیا بیا نه! اینطوری نیا! برو جلو! بیا بیا بیا بیا،نه!!! برو جلو از اول! بیا بیا واااای نیا نیا لهم کردی نیا نیا دیگه

روایت داریم هنوز داره میاد