خاطرات خنده دار اسفند ۹۱

  • شروع کننده موضوع P@rtiz@n
  • تاریخ شروع
P@rtiz@n

P@rtiz@n

ريزه ميزه تالار
مدیر بازنشسته
download111-1.jpg

توروخدایه چیز میگم از۴جوک بیرونم نکنین !!!گفتم شایداگه خودم اعتراف کنم جرمم سبک تربشه!!!! من …من …. چیزه… هولم نکنین دارم میگم دیگه !! من چن روزپیش طبق معمول اومده بودم ۴جوک ببینم جوکام تاییدشده یانه؟؟؟این گودزیلا هم اومدنشست کنارم منم گفتم خنگه. یادنمیگیره خلاصه یه کم خاطره و…خوندم کامپیوتروتقدیم گودزیلا کردم فک کردم می خوادبازی کنه درکمال تعجب دیدم اومد۴جوک!! ازاون روزبه بعدهمیشه میاد۴جوک تازه عضوسایت هم شده چن تا جوک بی مزه فرستاده ۴جوک تاییدنشده !!!اومده بودمیگفت گودزیلا چیه گفتم نمیدونم !!!اخلاصه اینم نوازشم کرده !!!!می گم پاشین یه زرهی چیزی بپوشین بیاین بشینین به خاطرخودتون میگم یهو دیدن ازتومانیتوراومدتوهااا!!!راستی هوس افق هم نکنین دیروز چن تا گودزیلا فرستادم اونجا!!!راستی اقاعباس اگه خواستی یه چیزی بکن توحلقش!!خوب دیگه شماروباگودزیلاتنهامیذارم تاراحت باشین !! فک وفامیله اینادارن؟؟!!!

.
.
.
.
سر کلاس علوم بودم تک زنگ خورده زنگ علوم تموم شده تازه معلم میگه بسم الله الرحمان الرحیم هیچی دیگه بچه ها از خنده داشتم کت ها رو گاز میزدن
فرستنده : علیرضا:D
.
.
.
.
یه روز یکی از فامیلهای دورمون اومدن خونه ما؛یه دختر داشتن که نیم متر قدش نمی شد بهش می خورد کلاس پنجم ابتدائی باشه اومد پیشم ازش پرسیدم اسمت چیه دختر خوشگل جواب داد:ملیکا گفتم ملیکا جون کلاس چندی؟جواب داد سوم دبیرستان …………………………اوههه سوم دبیرستان کلا هنک کردم رفتم تو حالت استن بای
بعد این ماجرا تصمیم گرفتم دوران ابتدائی خودم را بزارم تو ۴جوک
آغا کلاس چهارم ابتدائی بودیم روزهای اول مدرسه بود شاگردا همشون رفیق های قدیمی همه مردودی ۲و۳و۴ ساله معلم نداشتیم یهو یکی از بچه ها گفت معلم اومد معلم اومد سرکلاس سیبیل داشت از نوع بوکسری از سیبلش خون می چگید یکی از بچه ها برپا داد ..همه شاگرد بلند شدن و گفتن سلام آقا معلم به کلاس ما خوش اومدید معلم چیزی نگفت ولی یهو اومد نشست کنار من؛ منم ترسیدم بابا بعدن فهیمدیم معلم نیست بلکه مثل ما شاگرده
.
.
.
.
خاطرات مسخره ی آ۴ مکزیکی ، لایک = نزنی حق داری
یک روز می خواستم از خیابون ردشم ولی ماشین ها اینقدر با سرعت می اومدن که انگار فکر کرد تو رالیه جاکارتا مسابقه گذاشتن ، دیگه دلمو زدم به دریا بدو بدو اومدم خیابونو رد کنم که یک ماشین از سانتی متریه من رد شد من خیلی ریکس از خجالت کارش در اومدم ولی دیدم ماشینه ۱۰۰ متر جلوتر نگه داشت ، آخ عاغا چشمت روز بد نبینه اون کسی که از ماشین پیاده شد پدرم بود دیگه تا خود خونه دنبالم اومد وقتی که منو گرفت…واقعا ببخشید از اینجا به بعدشو خودتو حدس بزنید چیکارم کرد ولی ۱۰ برابر از خجالت من در اومد.
.
.
.
.
دیروز رفته بودم بازار رفتم تویه مغازه خرید کنم جاتون خالی دختر صاحب مغازهه یه گودزیلایی بود ازمدرسه اومده بود مقنعه شو در اورده بود مامانش بش گفت چرامقنعه تو دراوردی ———-منم جوگیرشدم بش گفتم “بی حجاب “یهو ی طوری نگام کردو ی اخمی کرد شانس منم مغازه شلوغ شده بود گفتم الانه ک ی چی بم بگه منم زودی فلنگو بستم
.
.
.
/
اغـــا یـــادش بــخیـــر بـــچـــه بــــودیـــم وقـــتـــی مـــدرســـه مـــیرفــتـــیــم عشـــقـــمــون ایـــن بــوود که تــابـــستـــون بـــشــه و بـــریـــم دنـــبــال تـــفـــریـــحـــات ســالمـــمــون کـــه یــکــی از ایــــن تـــفـــریـــحای خـــیــلی سالــــمــمـون ایــن بـــود کـــه تـــیرکمـــون بـــا دســـتـــکــش مامـــانـمــون درســت کــنـــیم و بــیــوفـــتــیـــم بجــــون گنـــجــیـــشــکای درخـــتــه هــمــســـایـــه کــــه واقــــعــا یـــه ورزش بـــوود واســـه خــودش امـــا مـــن دلـــم واســـه گـــنـــجـــیـــشـــکا مـــیـــســـوخت و واســه تـــمریــن هـــدف گــــیری مـــرغــای همـــســایـــمــون رو نـــشـــونـــه مـــیـــرفـــتـــم اخخخخخخخخخخخ یـــادش بـــخـــیر کــــه بــــعد دوســـه روز هــــمه مــرغای مـــحل مــــــثل چــــارلی چـــــــاپلین راه میــــرفــــتــن:)
دهــــــــه شصـــتــیـــــا خـــــوب مـــــــیــــدونــــــــن چــــی میـــــگــم:)
.
.
یه فانتزی دارم برات
که خععععععلی الکیه
تو حدّ تیم ملّیه!
*تو جاده ی رو به افق پریشون
از محو شدن تو مه بودم پشیمون
*قدم زنان دور و برم رو دیدم
یهو به ماشین پراید رسیدم
*سوار شدم راننده ش ناشناس بود
جوون و قد بلند و های کلاس بود
*با همدیگه از جاده ها گذشتیم
تو دود و مه دنبال را می گشتیم
*هی اومدیم تا به شمال رسیدیم
ریا نباشه پسته هم خریدیم
*کنار دریا بنزینش ته کشید
پیاده با من لب ساحل رسید
*قدم زنان پسته هارو می خوردیم
دل تموم مردمو می بردیم
*آب که به نزدیکی زانوم رسید
فانتزی قشنگم اصلا پرید
*طوولانی شد حوصله تون سر اومد
فانتزی هم اصلا به ما نیومد
***************************
“دختر شمالی” حقّتو بگیر زود
مقام قهرمانی حق تو بود!
* با ویژه هات توی دلا جا شدی
” دختر شایسته” ی اینجا شدی!!!
 
Technical

Technical

لاغر تالار
Banned
پاسخ : خاطرات خنده دار اسفند ۹۱

باحال بود اما باحال نبود!!!


- - - Updated - - -

باحال بود اما باحال نبود!!!
 
متن زیبا برای فرزند پسر - متن زیبا برای فرزند دختر - متن ادبی درباره برادر - کابل شارژر سامسونگ- خرید قاب گوشی- جواب آمیرزا- اسکرین شات سامسونگ - فلش کردن گوشی - اروس دیجیتال - قاب گوشی A54 - قاب گوشی s23 ultra -
بالا