كشمكش ميان علم و ايمان

M.Bagheri

M.Bagheri

مدیر کل تالار
مدیریت کل تالار
به نظر مي رسد   احمد رضا معتمدي مدام قاعده بازي در فيلمسازي را به هم مي ريزد و از قفس تجربه هاي قبلي پرواز مي كند تا يك نوع تجربه گرايي را در سينما بيازمايد. با اين حال مي توان ردپاي علائق و دغدغه هاي فلسفي او را در همه اين آثار جستجو كرد. بويژه در آلزايمر كه بيشتر اشارتي فلسفي به موقعيت انسان مدرن است تا بازنمايي پزشكي اين بيماري. اما مفهوم اصلي فيلم فراتر از اين نشانه هاي ظاهري است و يك تاويل نمادين از ارتباط متضاد عقل و عشق را در يك قصه جذاب روايت مي كند.
اصلا پيام فيلم را بايد در ديالوگ پاياني و روحاني قصه رديابي كرد كه به واسطه نوع دكوپاژ سكانس ، انگار رو به دوربين و به مخاطبان مي گويد كاش اين ايماني كه آسيه (مهتاب كرامتي) به همسرش اميرقاسم (مهدي هاشمي) داشت ما به خدا و حتي خودمان داشتيم. مساله اصلي در همين كشمكش علم و ايمان است. وقتي همه آزمايشات پزشكي و علمي نشان مي دهد كه اين مرد بيمار همان اميرقاسم،همسر آسيه نيست كه20 سال گذشته در حادثه تصادف رانندگي كشته شده است و وقتي رئيس كلانتري و پيش نماز محل به منفي بودن آزمايش خون شوهراشاره مي كنند، آسيه باز هم با يقين و اطمينان مي گويد: آزمايش براي كسي است كه شك دارد، من يقين دارم.
اين جدال شك و ايمان و چالش بين عقل و عشق، يا علم و اعتقاد به عنوان مفاهيم بنيادي فيلم در اين قصه ساده به گونه اي عميق صورت بندي مي شود. يقين عاشقانه آسيه در برابر همه مدارك و شواهد علمي و پزشكي قد علم كرده و مقاومت مي كند و قدرت اين ايمان و اعتقاد به حدي است كه حتي دختر آسيه نيز باور مي كند كه اين مرد غريبه همان امير قاسم، پدر اوست. در دنيايي كه همه چيز با عقل ظاهري و منافع و مصلحت هاي شخصي سنجيده مي شود، ديگر متر و معيار عشق نمي تواند حقيقت را اندازه بگيرد و ثابت كند. دنياي مدرن بر عقل خود بنيادي استوار است كه دل در آن جايي ندارد و عاشقي همان آلزايمر و فراموشي است. در واقع اين قاسم نيست كه دچار آلزايمر شده، اين آسيه است كه در دنياي عقلاني ديگران همچون يك بيمار آلزايمري مي ماند كه دچار فراموشي شده است! به عبارت ديگر آلزايمر در اينجا نه يك بيماري و مساله فردي و جسمي كه يك موقعيت انساني است؛ موقعيتي كه آدمي در آن عشق و ايمان و همه چيز خود را در پس محاسبات و معادلات عقلاني به فراموشي مي سپارد. جالب اين كه مخاطب نيز تحت تاثير رفتارهاي آسيه قرار مي گيرد و ته دلش دچار اين شك مي شود كه آيا قاسم واقعا شوهر آسيه هست يا نه. در چنين شرايطي قصه در تعليق توهم و باور مي ماند. ماهيت اصلي قصه در همين ترسيم موقعيت دروني مدرنيته و نشانه هاي آن است كه همه چيز را بايد با مدرك و شواهد علمي سنجيد. حتي عشق را بايد در آزمايشگاه ثابت كرد!
آلزايمر با وجود سردرگمي و ابهامي كه در انتقال اين مفهموم به مخاطب دارد، بهترين فيلم احمدرضا معتمدي تا امروز است. اين فيلم در ساختار، روايت قصه، فضاسازي و رنگ آميزي و بازيگري اثري ستودني و قابل تقدير است.
با اين حال، شباهت نقش قاسم به شخصيت نادر فيلم هيچ موجب شده تا بازي خوب مهدي هاشمي، تكراري به نظر برسد. هر چند مهتاب كرامتي نيز به نقشش در فيلم «بيست» شباهت پيدا كرده است، ولي بازي قابل قبولي از خود ارائه مي دهد. بازي در سكوت فرامرز قريبيان نيز اگرچه در برخي موقعيت ها آزاردهنده و اغراق شده است اما توانايي اين بازيگر قديمي را اثبات مي كند. اساسا نقش هاي اين فيلم واجد يك موقعيت پيچيده انساني هستند؛ قاسم به واسطه بيماري اش، آسيه به دليل افسردگي اش و فرامرز قريبيان به خاطر دروني گرايي و بازي در سكوتش. در اين ميان تنها مهران احمدي است كه بازي كاملا بيروني داشته و به ايجاد تعادل در اين چرخه بازي كمك مي كند.
سكانس ابتدايي فيلم كه به 20 سال پيش ارتباط دارد، بخوبي تصويربرداري شده است. قاب بندي هاي دوربين و استفاده مناسب از طراحي صحنه و موقعيت هاي قصه هم به خلق حس و حال متناسب با حال و هواي قهرمان اصلي داستان، كمك زيادي كرده است. احمدرضا معتمدي اينك با ساخت آلزايمر نشان مي دهد بتدريج به سمتي حركت مي كند كه به فرم و مضمون بهتري براي طرح و بيان دغدغه هاي فلسفي خود دست مي يابد. در ادامه او شايد به سينماي مستقلي برسد كه هنوز به پردازش و تجربه هاي بيشتري نيازمند است. سينماي معتمدي قابل احترام و تامل است و نبايد دچار نسيان و فراموشي شود.
سيدرضا صائمي
  جام جم
منبع : http://www.jamejamonline.ir/newstext.aspx?newsnum=100854700775
 
متن زیبا برای فرزند پسر - متن زیبا برای فرزند دختر - متن ادبی درباره برادر - کابل شارژر سامسونگ- خرید قاب گوشی- جواب آمیرزا- اسکرین شات سامسونگ - فلش کردن گوشی - اروس دیجیتال - قاب گوشی A54 - قاب گوشی s23 ultra -
بالا