چتــــــــــــروم آفلایــن

RAHA

RAHA

عمه برادرزاده
مدیر بخش
چطوریه که آدم شب صحیح و سالم میخوابه صبح با گلو درد و سردرد و استخون درد از خواب بیدار میشه؟؟
انگار خنجر زدن تو گلوم :گریه
 
M.Bagheri

M.Bagheri

مدیر کل تالار
مدیریت کل تالار
چطوریه که آدم شب صحیح و سالم میخوابه صبح با گلو درد و سردرد و استخون درد از خواب بیدار میشه؟؟
انگار خنجر زدن تو گلوم :گریه
آخ آخ
گلو درد افتضاحه
دقیقا دو روز پیش من همین حالو داشتم
 
RAHA

RAHA

عمه برادرزاده
مدیر بخش
آره
خدا گلو خنجر خورده نصیب هیچکس نکنه
 
M.Bagheri

M.Bagheri

مدیر کل تالار
مدیریت کل تالار
ان شاء الله
 
RAHA

RAHA

عمه برادرزاده
مدیر بخش
چند وقت پیش یه سوتی دادم، تعریف کنم شاد شید
چند روز پیش داداشم زنگ زد که رها کلید پارکینگ رو بنداز پایین، ماشین ممد رو ببرم تو پارکینگ
منم گفت چشم داداش ( :دی گفتم به من چه خودت بیا بالا، البته چون قطع کرده بود نشنید)
من کلید رو برداشتم جلو در واحدمون چشمم افتاد به دمپایی اقای همسایه روبرویی با خودم گفتم چه کاریه،متوجه که نمیشن من دمپایی رو برداشتم، سه سوت میرم و میام
دمپایی رو برداشتم شانس بسیار خوب بنده سه چهارتا پله رفتم پایین، همسایه در رو باز کرد اومدم فرار کنم که گفت سلام :|
خیلی لحظه زشت و خجالت آور و بدی بود
خیلی خیلی
اونجا سکته میکردم نصف بدنم فلج میشد برام بهتر از این بود که جلو چشم زن و شوهر همسایه دمپایی رو از پام در بیارم :(
از اون روز یه دونه کفش و دمپایی جلو در واحدشون نمیذارن بی جنبه ها
 
Pb.GraphisT

Pb.GraphisT

گرافیست
مدیر ارشد گرافیک
چند وقت پیش یه سوتی دادم، تعریف کنم شاد شید
چند روز پیش داداشم زنگ زد که رها کلید پارکینگ رو بنداز پایین، ماشین ممد رو ببرم تو پارکینگ
منم گفت چشم داداش ( :دی گفتم به من چه خودت بیا بالا، البته چون قطع کرده بود نشنید)
من کلید رو برداشتم جلو در واحدمون چشمم افتاد به دمپایی اقای همسایه روبرویی با خودم گفتم چه کاریه،متوجه که نمیشن من دمپایی رو برداشتم، سه سوت میرم و میام
دمپایی رو برداشتم شانس بسیار خوب بنده سه چهارتا پله رفتم پایین، همسایه در رو باز کرد اومدم فرار کنم که گفت سلام :|
خیلی لحظه زشت و خجالت آور و بدی بود
خیلی خیلی
اونجا سکته میکردم نصف بدنم فلج میشد برام بهتر از این بود که جلو چشم زن و شوهر همسایه دمپایی رو از پام در بیارم :(
از اون روز یه دونه کفش و دمپایی جلو در واحدشون نمیذارن بی جنبه ها
من زنگ زده بودم باهاشون هماهنگ کرده بودم که تا شما پوشیدین دمپاییو بیان بیرون :پی
 
M.Bagheri

M.Bagheri

مدیر کل تالار
مدیریت کل تالار
چند وقت پیش یه سوتی دادم، تعریف کنم شاد شید
چند روز پیش داداشم زنگ زد که رها کلید پارکینگ رو بنداز پایین، ماشین ممد رو ببرم تو پارکینگ
منم گفت چشم داداش ( :دی گفتم به من چه خودت بیا بالا، البته چون قطع کرده بود نشنید)
من کلید رو برداشتم جلو در واحدمون چشمم افتاد به دمپایی اقای همسایه روبرویی با خودم گفتم چه کاریه،متوجه که نمیشن من دمپایی رو برداشتم، سه سوت میرم و میام
دمپایی رو برداشتم شانس بسیار خوب بنده سه چهارتا پله رفتم پایین، همسایه در رو باز کرد اومدم فرار کنم که گفت سلام :|
خیلی لحظه زشت و خجالت آور و بدی بود
خیلی خیلی
اونجا سکته میکردم نصف بدنم فلج میشد برام بهتر از این بود که جلو چشم زن و شوهر همسایه دمپایی رو از پام در بیارم :(
از اون روز یه دونه کفش و دمپایی جلو در واحدشون نمیذارن بی جنبه ها
:)))))))
 
M.Bagheri

M.Bagheri

مدیر کل تالار
مدیریت کل تالار
خیلی خوب بود:)))
 
متن زیبا برای فرزند پسر - متن زیبا برای فرزند دختر - متن ادبی درباره برادر - کابل شارژر سامسونگ- خرید قاب گوشی- جواب آمیرزا- اسکرین شات سامسونگ - فلش کردن گوشی - اروس دیجیتال - قاب گوشی A54 - قاب گوشی s23 ultra -
بالا