اعترافات تکان دهنده !

  • شروع کننده موضوع Sajjad MT
  • تاریخ شروع
Sajjad MT

Sajjad MT

گنده تالار!
مدیر بازنشسته
پاسخ : اعترافات تکان دهنده !

و یك تجربه دردناك كه برا خودم اتفاق افتاده هیچ وقت به رنگ قرمز و آبی رنگ شیر توالت اعتماد نكن!!!!!!!!!
 
Pb.GraphisT

Pb.GraphisT

گرافیست
مدیر ارشد گرافیک
پاسخ : اعترافات تکان دهنده !

آقا از این دکمه ی تشکر بالا تر ندارید بدیم به این سجاد جان ؟؟؟؟؟؟

خیلی خندیدیم سجاد مرســـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــی ....

خیلی باحال بود
 
Mёy$αM

Mёy$αM

کاربر تالار
کاربر تالار
کاربر فعال
پاسخ : اعترافات تکان دهنده !

و یك تجربه دردناك كه برا خودم اتفاق افتاده هیچ وقت به رنگ قرمز و آبی رنگ شیر توالت اعتماد نكن!!!!!!!!!

میدونم چی میگی سجاد برای خودم هم اتفاق افتاده
 
N

Narsis

کاربر تالار
کاربر تالار
پاسخ : اعترافات تکان دهنده !

اعتراف مي كنم منتظر يه تماس مهم بودم از طرفي نمازم داشت قضا مي شد ،شروع كردم به نماز خوندن آخراي نماز تلفن زنگ خورد منم تند تند نمازم و تموم كردم و گوشيو برداشتم فكر كنين به جاي الو بلند گفتم الله اكبر طرفي كه اونور خط بود مونده بود چي بگه خودمم از خنده نمي تونستم حرف بزنم


یه بار که سوار تاکسی شده بودم درست کنار در سمت راست نشسته بودم و مسافر بغل دستیم میخواست پیاده بشه ، منم پیاده شدم که اون بتونه پیاده بشه ، بدشم بدون توجه به این که کسی کنارمه دوباره سوار شدم ، چون یه خورده هم تو فکر بودم دیگه زیاد به اطرافم نگاه نمیکردم، خواستم درو ببندم که دیدم در بسته نمیشه بازم بدون اینکه نگاه کنم دوباره درو بستم که دوباره بسته نشد برای بار سوم که عصبانی شدم خیلی محکم درو بستم که این دفعه بسته شد!!! به در که نگاه کردم دیدم یه پیرمرده که داره هاج و واج به من نگا میکنه! نگو هی میخواسته سوار بشه من نمیزاشتم سوار بشه!!!!


اعتراف می کنم وقتی مترو تازه راه افتاده بود و نمیدونستم چجوری باید سوارشم بلیطو صاف بردم دادم دست مامور مترو گفتم یه نفر! اون بنده خدا هم چیزی نگفت واسم زد در باز شد منم به سرعت رفتم تو.


با یکی از دوستام بیرون بودم شب بود همه جا خلوت و جایی هم که بودیم چند تا بانک خیلی جدی به دوستم گفتم می خوای یکی از این بانک هارو بزنیم این بد بختم جدی گرفت گفت نه عزیزم من دزدی نمیکنم.منم گفتم اشکال ناداره خودم تنهایی میزنم بعد رفتم با لگد زدم به دیوار بانک بهش گفتم دیدی بانکو زدم بعد این بدبخت داشت 1 ساعت میخندید


هفته قبل انچنان بلايي به سرم اومد كه نگين و نپرسين! رفته بودم خريد خونه رو بعد از گذاشتن بچه ها دم در مدرسه پیاده كرده بودم،خلاصه ماشين رو تو پاركينگ گذاشتم و سوت سوت زنان همه چيز رو تو اسانسور گذاشتم و اومدم تو و زدم اسانسرو رو كه يكهو...وييييييژ!يه سوسك اندازه كلاغ(!)تو اسنسور به پرواز دراومد!حالا من داشتم جييييغ ميزدم و بالا پايين ميپريدم رو ميوه ها و شير و...(مگه ميرسيدم بالا؟!!)خلاصه رسيد به طبقه مون من همين طور كه جيغ ميزدم و بالا پايين ميپريدم و لباسهامو تكون ميدادم عين ديوونه ها اومدم بيرون و در اسانسور رو بستم و بعد دوديدم تو خونه!اينقدر حالم خراااب بود كه نگين!
٥دقيقه نشد كه همسايه مون زنگ خونه رو زد و با تعجب كيسه موز لهيده و شير پاره شده رو تو دستش گرفته بود و در اسانسور رو هم باز كرده بود كه اينها مال شماست؟كه يكهو سوسكه ويييييژ اومد تو خونه.....
بقيه اش رو نگم بهتره!


یادمه اولین بار که رفتم بانک برای چک پاس کردن سعی کرده بودم که همه جوانب رو در نظر بگیرم.شناسنامه و کارت ملی و گواهینامه و .... برده بودم و همچنین از این و اون سوال کرده بودم که باید چکار کنم.
یادمه اون روز بانک هم خیلی شلوغ بود.نوبت من که شد چکو دادم به یارو که برام نقدش کنه.بعد گفت کارت شناسایی،که منم دادمش.بعد گفت آقا چرا چکتو پشت نویسی نکردی؟؟
منم که منظورشو نمیفهمیدم گفتم یعنی چکار کنم؟
اونم گفت مشخصاتتو پشتش بنویس.منم تو اون شلوغی ازش گرفتم تا بنویسم.البته برگ چک تا شده بود و منم همونطوری ازش گرفتم و نگاهی به اون قسمت تا شدش نکردم .عینا اینطوری نوشتم:
نام: علی رضا
نام خانوادگی:غفاری
تاریخ تولد:19/7/69
.
.
.
.
بعد با خیال راحت دادم به یارو
یکدفعه برگشت بهم گفت اینا چیه نوشتی؟این طرف چک جای عنوان و نام و نام خانوادگی هست شما باید فقط اینارو پر میکردی
بعد یه یارویی از پشت سرم به مسئول بانک گفت مگه چطوری نوشته؟میشه ببینم؟اون نامرد هم برگ چک رو گرفت بالا...تا ته صف همه خندیدن


دوران دانشجویی ی استادی داشتیم حدودای 90 سالو داشت.بنده خدا ی کوچولو آلزایمرم داشت.تعریفشو شنیده بودیم که کلا از مرحله پرته واسه همین با بچه های کلاس هماهنگ کردیم که اذیتش کنیم روز اول کلاس.
ازونجایی که تا چند هفته اول ترم از لیست اسامی خبری نیس این طفل معصوم اومد سرکلاس و شروع کرد دونه دونه اسامی رو پرسیدن ماهم خودمونو اینجوری معرفی کردیم:
محمد رضا گلزار
هدیه تهرانی
مهناز افشار
شهاب حسینی
......
اونم تند تند مینوشت و به به چه چه میکرد! تازه یکی از بچه ها که خودشو امین حیایی معرفی کرده بود و سروصدا میکرد از کلاس انداخت بیرون!:دی
چندهفته بعد که لیست اسامی واقعی دستش رسید خیلی شاکی رفت دفتراساتید که لیست منو اشتباه دادید بچه های من اینا نیستن!!!! حالا دیگه تا تهشو برید وقتی که فهمید کلا سرکار بود:دی
البته مجبور شدیم ترم بعدش این درسو پاس کنیم:دی


پلیس اومده بود تو خیابون عفیف آباد شیراز و یه ماشین هایی که خلاف پارک کرده بودند تو بلند گو با لهن تند تذکر میداد.
پیکان ......پیکـــــــان......پیکــــ ــــــــان....حیف گواهینامه که به تو دادن.......!!!
پراید ......پرایـــــد......راننده ی پراید.....زودتر حرکت کن......کدوم آموزشگاه گواهینامه گرفتی؟
راننده ی مینی بوس ......اینجا جای پارک کردنه؟
و......
و......
تا اینکه رسید به یه مرسدس خوشگل.....!
تن صدا را پایین آورد و با لهن خیـــــــلی مهربون گفت:
مرسدس تو دیگه چرا؟.........! ؟


يبارعجله داشتم منتظرتاكسي بودم بعدم به هرتاكسي ميگفتم توحيدچپ چپ نگام ميكردوميخنديدورد ميشدبعدم هي ميديدم تاكسيابقيروكه مسيرشون مثل منرو سوارميكنه همه ام منوميبيننوميخندن بعديه ربع آخرسريه تاكسيه وايسادگفت خانم مسيرتون كجاست؟گفتم توحيد بعدگفت مگه اينجاميدون توحيدنيست؟


٥سال پيش داشتم صبح زود ميرفتم پياده روى ،سر كوچه يه ماشين جديد ديدم كه تا حالا نديده بودم (اولين c5 هايي كه در اومده بود)گفتم ببينم توش چه شكليه !خلاصه كله ام رو بردم تو شيشه دودى ماشين و داشتم واسه خودم صفا ميكردم كه يكهو ديدم يه صورت از اون ور شيشه داره رخ به رخ و هاج و واج نگاهم ميكنه!!!عين ابله ها تا سر چها راه بعدى از هولم دويدم!!!
از اون بدتر كه ماشين مال ارشيتكت خونه تازه تخريب شده ى سر كوچه بود كه هر روز از ٦ صبح تا٦ بعد از ظهر سر كوچه وايستاده بود و هر بار كه ميديدمش مجبور بودم يادم بيفته چه دسته گلى به اب داده بودم!!
چه ميدونستم ساعت شيش صبح كسى تو ماشينه!


اعتراف می کنم کلاس اول دبستان بودم انگشت دستم زخم شده بود و داشت خون میومد من تو کوچه مدرسه ایتاده بودم و داشتم گریه می کردم یک پسر جوون بهم گفت چیه کوچولو چرا گریه می کنی یه جوری که دلش برام بسوزه گفتم نیگا انگشتم اوخ شده . اونم یه جوری که انگار خیلی دلش باسم سوخته نگام کرد و گفت رفتی خونه انگشتت رو بکن تو یک ظرف آبلیمو نمک دستت خوب میشه منم رفتم خونه با اعتماد به نفس کامل انگشتم رو کردم تو ظرف آب لیمو نمک و جیغم تا هفت تا خونه اونور تر رفت ...


بچه که بودیم یه زنبورمرده افتاده بودروزمین منم برداشتم چسبوندم به صورت بچه همسایمون ،بچه بیچاره گریه کنان رفت خونشون .بعدهافهمیدم زنبوره جون داشته نیشش زده



 
Pb.GraphisT

Pb.GraphisT

گرافیست
مدیر ارشد گرافیک
پاسخ : اعترافات تکان دهنده !

درود
یه خاطره خیلی جالب دارم
5 - 6 سال پیش فک کنم بود
زمانی که با بروبچ حسین، محمد، احمد، فتاح، امیر و خیلیای دیگه (این اسمایی هست که توی تالار فعال هستن وگرنه خیلی از بچه ها بودن که واقعا از دوست های دنیای واقعی هم بهتر بودن) آسماندژ بازی میکردیم
روز اولی بود که وارد فروم بازی شدم (بعله بازی واس خودش فروم داشت) دیدم بچه ها هـــی به هم میگن برام پ خ کن
منم تقریبا 10 سالم بود :|
عین بز مونده بودم پ خ چیه ؟؟؟؟
هــی میپرسیدم، بچه ها هم که بچه گیر آورده بودن مارو اسکل میکردن
بعد از تحقیقات بسیار تونستم دریابم که این پیغام خصوصیه اینا میگن پ خ :دی

الان یادم میافته میخوام فرشو گاز بگیرم
 
GreaT VampirE

GreaT VampirE

کاربر تالار
کاربر تالار
کاربر فعال
پاسخ : اعترافات تکان دهنده !

درود
یه خاطره خیلی جالب دارم
5 - 6 سال پیش فک کنم بود
زمانی که با بروبچ حسین، محمد، احمد، فتاح، امیر و خیلیای دیگه (این اسمایی هست که توی تالار فعال هستن وگرنه خیلی از بچه ها بودن که واقعا از دوست های دنیای واقعی هم بهتر بودن) آسماندژ بازی میکردیم
روز اولی بود که وارد فروم بازی شدم (بعله بازی واس خودش فروم داشت) دیدم بچه ها هـــی به هم میگن برام پ خ کن
منم تقریبا 10 سالم بود :|
عین بز مونده بودم پ خ چیه ؟؟؟؟
هــی میپرسیدم، بچه ها هم که بچه گیر آورده بودن مارو اسکل میکردن
بعد از تحقیقات بسیار تونستم دریابم که این پیغام خصوصیه اینا میگن پ خ :دی

الان یادم میافته میخوام فرشو گاز بگیرم

لول
آتیشی......... یادته.............
 
Pb.GraphisT

Pb.GraphisT

گرافیست
مدیر ارشد گرافیک
پاسخ : اعترافات تکان دهنده !

آقا یه خاطره دیگه هم یادم اومد :

یادمه 8 سالم بود چهارم ابتدایی بودم، داشتم کتاب فارسیمو میخوندم دیدم یه جا نوشته گوزن
ینی یک ساعت داشتم فکر میکردم این چیه ؟؟ :|
میخوندم : goozan :دی
بعد از تحقیقات بسیار و کمک های بسیار از طرف بابام و مامانم تونستم بفهمم این اسم یه حیوونه :|:|

خو چرا اونطوری نگاه میکنی ؟؟؟ بچه بودم به خدا :دی

ینی فسفر هام تو حلقتون :هه
 
Prince Erfan

Prince Erfan

کاربر تالار
کاربر تالار
پاسخ : اعترافات تکان دهنده !

آقا یه خاطره دیگه هم یادم اومد :

یادمه 8 سالم بود چهارم ابتدایی بودم، داشتم کتاب فارسیمو میخوندم دیدم یه جا نوشته گوزن
ینی یک ساعت داشتم فکر میکردم این چیه ؟؟ :|
میخوندم : goozan :دی
بعد از تحقیقات بسیار و کمک های بسیار از طرف بابام و مامانم تونستم بفهمم این اسم یه حیوونه :|:|

خو چرا اونطوری نگاه میکنی ؟؟؟ بچه بودم به خدا :دی

ینی فسفر هام تو حلقتون :هه
8 سالگی چهارم بودی ؟ چند سال جهشی خوندی ؟
 
GreaT VampirE

GreaT VampirE

کاربر تالار
کاربر تالار
کاربر فعال
متن زیبا برای فرزند پسر - متن زیبا برای فرزند دختر - متن ادبی درباره برادر - کابل شارژر سامسونگ- خرید قاب گوشی- جواب آمیرزا- اسکرین شات سامسونگ - فلش کردن گوشی - اروس دیجیتال - قاب گوشی A54 - قاب گوشی s23 ultra -
بالا