Java.Her
گیمر تالار !!!!؟!
کاربر ماندگار
به نام خدا
در این قسمت از پرونده ی بازی میخواهیم که داستان پرونده ی قبل را ادامه دهیم پس اگر در قسمت قبلی این پرونده با ما همراه نبوده اید میتوانید با مراجعه به لینک زیر آن را مشاهده نمایید ...
(قسمت قبلی)
بررسی داستان بازی (Assassins Creed/ گروه حشاشین –قسمت دوم)
1/ تریلر پرونده ی بازی :(برای مشاهده روی آن کلیک کرده سپس آن را توقف دهید و تا تکمیل شدن آن شکیبا باشید!)
[APARAT]vUT76[/APARAT]
2/ دانلود pdf نقد بازی :
http://up.persianbax.ir/up2013/1360511193251.pdf
3/ پرونده آنلاین:
خلاصه ای از داستان بازی ( گروه حشاشین Assassins creed / -قسمت دوم) :
نوشته ای از: امیررضا جواهردشتی
سلام؛اگر داستان گروه حشاشین را با ما دنبال کرده باشید می دانید که داستان را تا جایی پیش رفتیم که ذرموند به کُما رفت و دچار یک آسیب مغزی شد حالا اطلاعات ذهنی او پراکنده شده و تنها راه بازگشت وی از این حالت این است که حافظه ی اتزیو را به به پایان برساند ؛ شان و ربکا که از دوستان دزموند و از مبارزان علیه تمپلارها هستند حالا مجبور می شوند که Animus را در حالتsafe run (اجرای ایمن) به او نصب کنند ( همانطور که می دانید ربکا متخصص کامپیوتر و شان یک تاریخ دان است) .پس دزموند پس از آن حادثه به ناگاه خود را بر روی ساحل جزیره ای می یابد اینجا همان جزیره ی Animus است ، بخشی از خیال و تصور او ، که در حقیقت فقط یک ورودی به حافظه ها می باشد.
دزموند در ساحل کمی پیش می رود تا اینکه تنها ساکن جزیره را ملاقات می کند ؛ ظ فردی که مثل او دچار آسیبی از Animus شد ولی پس آمدن به این جزیره نتوانست که آن را به موقع به تکمیل برساند در نتیجه او در دنیای واقعی مرده است . او دزموند را به دروازه راهنمایی می کند که تنها راه برای شروع حافظه ها است اما همچنین به او هشدار می دهد که با ورود به آن درموند همه ی احساسات خود را از دست می دهد و در صورتی که نتواند مسیر حافظه را به پایان برساند برای همیشه در اینجا محبوس خواهد ماند ! پس دزموند که هنوز هم علائم شُک عصبی در او از بین نرفته است به سمت دروازه نورانی پیش می رود و داستان آغاز می شود ...
این بار ماجرای جدید برای اتزیو با یک نامه آغاز می شود؛ نامه ای که پدرش پیش از مرگ برای او نوشته بود و در آن به یک کتابخانه ی مخفی در داخل قلعه ی Masyaf (ماسیف) واقع در سوریه اشاره شده است، اما با قدرت گرفتن تمپلارها حالا این قلعه حدود 300 سال است که تحت سلطه ی آنها قرار دارد و اتزیو که دیگر به سنین میان سالی و پیری رسیده گرچه هنوز مبارز بسیار خوبی است اما نمی تواند از پس آنها برآید ! (اتزیو در ماسیف برای لحظاتی الطائر را می بیند اما بی شک آن روح الطائر بوده که اتزیو را راهنمایی کرده چراکه الطائر سالها پیش مُرده است ) اتزیو دستگیر می شود و حتی تا پای چوبه ی دار هم میرود اما با شهامتش موفق می شود که خود را از این مهلکه رها کند .
اتزیو با تلاش زیاد بالاخره در مخفی را می یابد،اما این در به وسیله ی 5 کلید قفل شده است و با وجود گذشت سالها از کشف این دروازه تمپلارها نتوانسته اند ان را بگشایند ! پس تنها راه گشودن آن یافتن کلیدهاست و محل این کلیدها را هم فقط می توان با استفاده از کتابی راهنما پیدا کرد که آن هم ،فعلاً در دست تمپلارها می باشد، اما وضعیت زیاد این طور باقی نمی ماند بعد از خروج اتزیو از قلعه ی اصلی او در روندی هیجان انگیز سر انجام موفق می شود که رهبر تمپلارها را به قتل برساند و کتاب را از او بگیرد.(نیکولو وماتیو پائلو 2 برادر جهانگرد بودند که در سیر داستان به الطائر آشنا شدند و آنطور که ذکر شده پیش از حمله ی مغولها ، یک سری از کدها و آن 5 ساخته ی عجیب را تحویل می گیرند که بعدها به وسیله ی آنها در ترکیه پنهان میشود.) اتزیو متوجه می شود که کلیدها در شهر استامبول (پایتخت امپراطوری عثمانی) قرار دارند پس او بلافاصله عازم ترکیه و شهر تاریخی قسطنطنیه(نام اروپایی استامبول) می شود در همان بدو ورود با یوسف تعظیم فرمانده ی اساسین ها در آنجا آشنا می شود سپس یوسف او را به سمت پایگاهشان راهنمایی می کند؛ در هنگام ورود ما به شهر تمپلارها قدرت چندانی در آنجا ندارند اما به تدریج با نفوذ در نیروهای جان نثاری(نیروهای نظامی ویژه) و همچنین شاهزاده احمد ( که سعی دارد ارتباطش را با تمپلارها مخفی کند ) به تدریج بر قدرت و تسلطشان افزوده می گردد و این در حالی است که برادر او شاهزاده سلیمان که به تازگی از حج بازگشته است از ما جانب داری می کند .
اکنون استامبول به محل اصلی رقابت بین این دو گروه برای یافتن کلیدها تبدیل شده است و اتزیو باید با سرعتی هرچه بیشتر از گذشته برای دستیابی به آنها تلاش کند .او برای گشودن رمزها و یافتن محل کلیدها از زنی ایتالیایی به نام سوفیا (Sofia Sartor) کمک می گیرد؛کلیدهایی که با یافتن هرکدام هم بخشی از وقایع زندگی الطائر که پیش از آن بر ما پوشیده بود آشکار می گردد و نیز یک قدم دیگر به دستیابی به اطلاعات موجود در پشت آن درهای مخفی نزدیکتر می شویم. (در سیر داستان سوفیا بعد از مدتی مشتاق می شود که بداند که اتزیو چه هدفی از دانستن این اطلاعات دارد ، اما اتزیو که یک باطنی است نمی تواند راز خویش را به او بگوید زیرا این هم میتواند برای خودش مانع ایجاد کند و هم جان سوفیا را که ارتباطی به این مسئله نداشته را به خطر بیاندازد.) پس اتزیو همچنان پیش می رود و مبارزه می کند وکلیدها را یکی پس از دیگری پیدا میکند و در عین حال دزموند برای رهایی از این وضعیت و همچنین دستیابی به آن اطلاعات در تلاش است؛ تا اینکه در نهایت همه ی درگیری ها و رشادت ها منجر به یافتن تمامی کلیدها می گردد.
((یکی از جالب ترین قسمت هایی که با یافتن کلیدها در زندگی الطائر می بینیم ، قسمتی است که در آن هجوم صلیبیون به قلعه ی ماسیف به تصویر کشیده شده است الطائر که در کنار سایر مبارزین سعی می کند قلعه ر ا از سقوط نجات دهد در نهایت وقتی موفق به شکست دشمنان در خارج از دژ اصلی میشود با فرمانده ی صلیبیون که او را تهدید به کشتن المعلم میکند؛ مواجه میشود سپس او درحالی المعلم را که سکوت کرده به مرگ تهدید میکند میگوید: چرا از خدای خود که شما را ترک کرده کمک نمی خواهید ؟... چرا آنچه را که می دانید در اختیار ما نمی گذارید ؟ و... درهمین حین الطائر با توکل به خدا در حال تلاش برای بالا آمدن از دیوار قلعه است و درنهایت با پشت سر گذاشتن سربازان صلیبی این تمپلار به ظاهر مسیحی را به قتل می رساند و المعلم را نجات می دهد ،سپس المعلم هم از او تشکر میکند و به او میگوید که رشد او از یک بچه به یک مبارز واقعی را دیده است و الطائر به خوبی پاجای پای پدرش گذاشته اما این نبرد هنوز تمام نشده و الطائر باید بازهم خودش را آماده تر کند و ... ))
اما تمپلارها که نمی خواهند بازنده شوند با شناسایی محل سکونت سوفیا( که نقش مهمی در یافتن کلیدها داشت) او را به گروگان می گیرند و او را وادار به معامله می کنند .(اتزیو قبل از این متوجه احتمال وقوع این حادثه شده بود بنابراین از یوسف خواست که به همراه چند نفر از مبارزانش در موقعی که برای یافتن آخرین کلید به خارج از شهر می رود از او محافظت کنند ، اما تمپلارها در حمله ی خود با کشتن یوسف موفق به گروگان گرفتن سوفیا میشوند) ولی تمپلارها مثل همیشه خیانتکاراند و با وجود گرفتن کلیدها بازهم قصد کشتن او را دارند که با سر سختی اتزیو موفق به اینکار نمی شوند پس تعقیب و گریزی طولانی با گاری ها و اسب های تیزگام در حومه ی استامبول آغاز می شود که در نهایت با پس گرفتن کلیدها و مرگ شاهزاده........ به پایان می رسد و حالا اتزیو باری دیگر به سوریه بازمی گردد و موفق می شود درهای کتابخانه ی مخفی را بگشاید و با دستیابی به اطلاعات ماموریت خود را تکمیل کند . اما این اطلاعات چه بودند؟ اینها همان راز نابودی تمدن پیش از ما وموقعیت محلی است که شاید بتوان در آن راهی برای جلوگیری از وقوع دوباره ی این حادثه پیدا کرد در آخرین صحنه ها دزموند دوباره با انسانهایی از تمدن پیشین صحبت می کند و از شرح آنچه رخ داده است آگاه می شود سپس ( درحالی که پدرش هم به جمع آنها اضافه شده است) به هوش می آید او حالا میداند که باید چه کاری انجام دهد ... (ادامه دارد)
این نوشته قطعاً کاستی هایی دارد امیدواریم پوزش ما را بپذیرید به هر حال برای دانستن آنچه که در ادامه رخ می دهد باید منتظر بمانید و ما را در قسمتهای بعد همچنان دنبال کنید ...
اخطار : این اثر صرفاً متعلق به پرشین بکس بوده و هرگونه کپی برداری از آن بدون اجازه ی رسمی قابل پیگرد است.
--------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
برای دانلود pdf نقد بازی از لینک زیر استفاده کنید:
http://up.persianbax.ir/up2013/1360511193251.pdf
برای دانلود تریلر بازی از لینک زیر اقدام کنید :
پرونده ی بازی -قسمت 4
اگر قسمت قبلی پروندهی بازی را مشاهده نکرده اید به لینک زیر مراجعه کنید :
http://forum.persianbax.ir/thread12792.html
آخرین ویرایش: