وِیزه زادروز داستان پرشین بکس

A.Shadow

A.Shadow

مدیر کل تالار
مدیریت کل تالار
عرض سلام خدمت همه ی دوستان عزیز.

ابتدای امر، دو سالگی پرشین بکس رو تبریک می گم. امیدوارم سالها بتونیم به دوستان خدمت کنیم.
گفتنی ها رو محمد عزیز در تاپیک مخصوص تولد گفت، پس من هم سخن رو کوتاه می کنم و به اصل موضوع می پردازم.
تصمیم گرفتیم جریان ایجاد پرشین بکس رو به صورت داستانی کوتاه منتشر کنیم.
لازم به ذکره که این داستان توسط بنده و محمد، و از دید محمد نوشته شده و در اون از اغراق هایی که لازمه ی داستان هست، به ناچار، استفاده کردیم.
باید عرض کنم که اگر می خواستیم از تمام کاربران در این داستان کوتاه نام ببریم، نیاز بود که داستانی طولانی بنویسیم، و متاسفانه وقت ما کفاف این کار رو نمی داد.
اگر کمی و کاستی ای در این داستان مشاهده کردید به بزرگی خودتون ببخشید.
زیاده عرضی نیست.
پاینده باشید.
 

پیوست ها

  • Persianbax1.pdf
    264.8 کیلوبایت · بازدیدها: 147
NecromanceR

NecromanceR

کاربر تالار
کاربر تالار
کاربر فعال
پاسخ : داستان پرشین بکس

جا داره منم این روز فرخنده رو به تمامی مسئولین زحمت کش سایت تبریک عرض کنم
و کمال تشکرو به خاطر ایجاد این جمع صمیمی داشته باشم
امیدوارم که روز به روز فضا صمیمانه تر کاربرای بیشتر و فعالیتهای هر چه بهتر و مفید تر داشته باشیم
با سپاس فراوان عضو کوچکی از فروم سهراب سایرون :هه
باشد که رستگار شوید و شویم
 
Sorena

Sorena

GaLaxY SolDier
کاربر تالار
کاربر فعال
پاسخ : داستان پرشین بکس

خوب بود
اما رسیدم تهش باورم نشد تموم شده باشه !
ادامه داشته باشه قشنگ میشه
حالا اگر وقت و حس و حالش بود این کارو انجام بدید
 
general

general

پدر جد تالار !
مدیر بازنشسته
خیلی جالب بود:D;)
 
KaShKoOl

KaShKoOl

یه مرد تنها و خسته
کاربر ماندگار
پاسخ : داستان پرشین بکس

ایول خوشمان آمد
حالا آقا علیرضا راستشو بگو چرا رفتی؟
 
Technical

Technical

لاغر تالار
Banned
پاسخ : داستان پرشین بکس

جالب بود... ولی یه جا ... بیخیال عیب نگیرم عالی بود.
 
killer666

killer666

demon is back
مدیر بازنشسته
پاسخ : داستان پرشین بکس

خب بود فقط خیلی زود تموم شد :(
 
Java.Her

Java.Her

گیمر تالار !!!!؟!
کاربر ماندگار
پاسخ : داستان پرشین بکس

> داستانش شبیه " آخرِ بازی " بود ! اون خوابهایی که میدیدی ها محمد ، خیلی به بازی Mass Effect نزدیک بود !(مشکوکه)

> داستان خوب بود ولی ای کاش شخصیت ها رو یک مقداری با تخیل بیشتری توصیف می کردید مثلاً مجیک میتونست غیب بشه و یا جنرال با سلاح و این حرفها ! در ضمن اگر داستان با سقوط یک جنگنده شروع می شد بهتر بود ! حتماً می پرسید چه جنگنده ای ؟ خب معلومه یک وایپر از آسماندژ دیگه !؟! در کل عالی بود !:))
 
آخرین ویرایش:
متن زیبا برای فرزند پسر - متن زیبا برای فرزند دختر - متن ادبی درباره برادر - کابل شارژر سامسونگ- خرید قاب گوشی- جواب آمیرزا- اسکرین شات سامسونگ - فلش کردن گوشی - اروس دیجیتال - قاب گوشی A54 - قاب گوشی s23 ultra -
بالا