پاسخ : شاید این صحنه ها رازیاد دیده باشی اما بی اعتنا گذشتی رفتی .حالا یک باردیگه نگاه کن فکرکن؟
سال پیش1391 هرات بودم.
تویک مسافرخانه بادوستام.هواسرد بود اینقدرکه نفری 3تا پتو ازصاحب مسافرخانه گرفتیم.
میلرزیدیم ما زیرپتو اخه هرات گازنداره هنوز.
صبح ساعت حدودا 5:30 صدای بچه ها میامد.بلند شدم رفتم سمت پنجره بازکردم دیدم 5تا بچه که بزرگترشون حدودا9سالش بود .
بدوبدو میکردن لاک فلزجمع میکردن.تو یک کیسه مینداختن.هر5تابچه.
دوستم گفت پنجره رابببند گفتم بیا وقتی دید دیگه نگفت ببند.
خشک اش زد.
ازهمه بدترش اونجا بود کاپشن نداشتن بخدا بایک پیراهن کهنه بودن.
تو ایران هم دیدم اما تا حالا دراون حد ندیدم.