چتــــــــــــروم آفلایــن

[poriakiani]

سلام به همه
چه خبر اینجا چقدر شلوغ

 

[RAHA]

کوفت اسم عمه ام رو نیار که بابام میاد ها
وای
چقدر وقته نگفتم راس ساعت هشت صبح جلو میدون فروم

 

[Pb.GraphisT]

سلام به همه
چه خبر اینجا چقدر شلوغ

یکی از ویژگی های بارز من همینه که با خودم انرژی و شور و هیجان و شلوغی میارم اصن

کوفت اسم عمه ام رو نیار که بابام میاد ها
وای
چقدر وقته نگفتم راس ساعت هشت صبح جلو میدون فروم

: ))
حالا جدی از عمتون تشکر کردید؟
انقد آیکیوتون تحت الشعاع قرار گرفته ینی؟

 

[RAHA]

سلام
خوبید

سلام به همه
چه خبر اینجا چقدر شلوغ

 

[RAHA]

اره دیگه، گفتی عمه ام هستی منم بچه ساده مظلوم شهرستانی باور کردم

 

[RAHA]

به گمانم آلزایمر گرفته ام.
خیلی چیزها را فراموش میکنم.
گوگلش کردم و فهمیدم گمانم بیجا هم نبوده است.
"آلزایمر زودرس"
...
کلی عوامل وجود دارد که باعث آلزایمر زودرس می شود.
توی یکی از سایتها نوشته بود از چیزهایی که به صورت مکرر فراموشتان میشود لیستی تهیه کنید...
نوشتم که
فراموشم میشود که تو نیستی
رفته ای
فراموشم میشود به اندازه ی یک نفر دمی کباب بپزم
یا قورمه سبزی را ترش نکنم
فراموشم میشود لباسهایت را بدهم به فقیر
و کتابهایت را برای دوستانت بفرستم
فراموشم میشود که دیگر با هم زندگی نمیکنیم
که دیگر برایم کتاب نمیخوانی
مدام همه چیز را فراموش میکنم و لحظه ای که یادم می آید میلرزم و به خودم میپیچم.

یا مثلا ظهر دیروز فراموش کردم که تو نیستی و دو لیوان چای ریختم ، پرده ها را کنار زدم ،صفحه ی بَنان ات را گذاشتم صدایش را زیاد کردم و ولو شدم روی راحتی و همین که سرم را برگرداندم سمتت...جای خالی ات تمام تنم را لرزاند...

یا مثلا همین دیشب توی فروشگاه فراموشم شد و برایت مجله خریدم.
فراموشم میشود که عکسهایت را نگاه نکنم

به گمانم آلزایمر گرفته ام
بوی فراموشی میدهم
خانه ام مدتهاست بوی فراموشی میدهد و تو خیلی زودتر از من بویش را حس کرده بودی که... بویش كلافه ام کرده ست.چسبیده به دیوار های خانه و تمام عودها و اسپری ها و گل ها بی فایده اند...
آلزایمر...
آلزایمر لعنتی...

 

[M.Bagheri]

به گمانم آلزایمر گرفته ام.
خیلی چیزها را فراموش میکنم.
گوگلش کردم و فهمیدم گمانم بیجا هم نبوده است.
"آلزایمر زودرس"
...
کلی عوامل وجود دارد که باعث آلزایمر زودرس می شود.
توی یکی از سایتها نوشته بود از چیزهایی که به صورت مکرر فراموشتان میشود لیستی تهیه کنید...
نوشتم که
فراموشم میشود که تو نیستی
رفته ای
فراموشم میشود به اندازه ی یک نفر دمی کباب بپزم
یا قورمه سبزی را ترش نکنم
فراموشم میشود لباسهایت را بدهم به فقیر
و کتابهایت را برای دوستانت بفرستم
فراموشم میشود که دیگر با هم زندگی نمیکنیم
که دیگر برایم کتاب نمیخوانی
مدام همه چیز را فراموش میکنم و لحظه ای که یادم می آید میلرزم و به خودم میپیچم.

یا مثلا ظهر دیروز فراموش کردم که تو نیستی و دو لیوان چای ریختم ، پرده ها را کنار زدم ،صفحه ی بَنان ات را گذاشتم صدایش را زیاد کردم و ولو شدم روی راحتی و همین که سرم را برگرداندم سمتت...جای خالی ات تمام تنم را لرزاند...

یا مثلا همین دیشب توی فروشگاه فراموشم شد و برایت مجله خریدم.
فراموشم میشود که عکسهایت را نگاه نکنم

به گمانم آلزایمر گرفته ام
بوی فراموشی میدهم
خانه ام مدتهاست بوی فراموشی میدهد و تو خیلی زودتر از من بویش را حس کرده بودی که... بویش كلافه ام کرده ست.چسبیده به دیوار های خانه و تمام عودها و اسپری ها و گل ها بی فایده اند...
آلزایمر...
آلزایمر لعنتی...

همچین زودرس هم نبوده ها
ماشالا سنی ازتون گذشته

 

[RAHA]

همچین زودرس هم نبوده ها
ماشالا سنی ازتون گذشته

داشتم اینو میذاشتم اینجا با خودم گفتم حالا یکی میاد پیر هستید دیگه که گفتید
یه نگاه به خودتون تو آینه بندازید
والاع

 

[M.Bagheri]

داشتم اینو میذاشتم اینجا با خودم گفتم حالا یکی میاد پیر هستید دیگه که گفتید
یه نگاه به خودتون تو آینه بندازید
والاع

بالاخره حقیقت هارو باید گفت

 

[RAHA]

بالاخره حقیقت هارو باید گفت

حقیقت نگاه کردن به آینه رو هم بگید
اون پیرمرد فرتوت و ناتوان با عینک ته استکانی و سمعک شما هستید