جوک های کوتاه و خواندنی

  • شروع کننده موضوع killer666
  • تاریخ شروع
KaShKoOl

KaShKoOl

یه مرد تنها و خسته
کاربر ماندگار
بالاخره از کتانژات تو زندگیم استفاده کردم

دیروز بایه پسر بچه 7 ساله دعوام شد دیدم فحش های اون جوری میده که من این سن نشنیدم .
بعد یهو بهش گفتم خیلی کتانژانتی .
فکر کرد فحشه . گریه کرد رفت


واقعا به حرف معلم ریاضی پی بردم که می گفت از کتانژانت تو زندگی روز مره استفاده می کنید.
مرسی استاد ریاضی
 
Real Feeling

Real Feeling

پسر دایی
کاربر فعال
ماشینهای بنزسنسور الکل دارن و اگه راننده مست باشه نمیذاره تند بره
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
قراره سایپا هم یه پراید بزنه که روسریت افتاد همونجا راهنما بزنه بکشه کنار:|
 
Real Feeling

Real Feeling

پسر دایی
کاربر فعال
یه سلامی هم بکنیم به اونی که اولین بار پیشنهاد داد سیم شارژر ها رو نیم متر کوتاه تر بسازن ...

.

.
.

.

سلام قوضمیت✋✋
حالا سوال من اینه با پول اون نیم متر تونستی ویلا تو شمال بخری؟:106:
 
P@rtiz@n

P@rtiz@n

ريزه ميزه تالار
مدیر بازنشسته
ﺁﻭﺭﺩﻩ ﺍﻧﺪ ﻛﻪ :
ﻧﺎﺩﺭﺷﺎﻩ ﺍﻓﺸﺎﺭ ﻋﺰﻡ ﺗﺴﺨﻴﺮ کشوری ﺭﺍ ﺩﺍشت،
ﺩﺭ ﺭﺍﻩ ﻛﻮﺩکی ﺭﺍ ﺩﻳﺪ ﻛﻪ به ﻣﻜﺘﺐ ﻣﻴﺮﻓﺖ؛

ﺍﺯ اﻭ ﭘﺮﺳﻴﺪ پسر ﭼﻪ ﻣﻴﺨﻮﺍنی.؟

ﭘﺴﺮ ﮔﻔﺖ : "ﻗﺮﺁﻥ"

ﻧﺎﺩﺭ ﺷﺎﻩ ﮔﻔﺖ : ﺍﺯ ﻛﺠﺎی ﻗﺮآﻥ.؟

ﭘﺴﺮ ﮔﻔﺖ : ﺍﻧﺎ ﻓﺘﺤﻨﺎ ...

ﻧﺎﺩﺭ ﺍﺯ ﺷﻨﻴﺪﻥ ﻧﺎﻡ ﻗﺮﺁﻥ ﻭ ﺁﻳﻪ " ﺍﻧﺎ ﻓﺘﺤﻨﺎ "

ﺧﺮﺳﻨﺪ ﺷﺪ ﻭ این را نیز بر ﻓﺎﻝ ﭘﻴﺮﻭﺯی تعبیر نمود؛

ﭘﺲ ﺳﻜّﻪ ای ﺯﺭّ ﺑﻪ ﭘﺴﺮ ﺩﺍﺩ،

ﺍمّا ﭘﺴﺮ اﺯ ﮔﺮﻓﺘﻦ سکّه ﺍﻣﺘﻨﺎﻉ بکرﺩ.!

ﻧﺎﺩﺭ ﮔﻔﺖ : ﭼﺮﺍ ﻧﻤﻴﮕﻴﺮی.؟

ﭘﺴﺮ ﮔﻔﺖ : ﻣﺎﺩﺭﻡ ﻣﺮﺍ تنبیه کرده ﻭ ﻣﻴﮕﻮﻳﺪ ﺍﺯ ﻛﺠﺎ ﺁﻭﺭﺩه ای.؟!

ﻧﺎﺩﺭ ﮔﻔﺖ : ﺑﻪ ﺍﻭ ﺑﮕﻮ "ﻧﺎﺩﺭ ﺷﺎﻩ" ﺑﻪ ﻣﻦ ﺩﺍﺩﻩ.!

ﭘﺴﺮ ﮔﻔﺖ ﻣﺎﺩﺭﻡ ﺑﺎﻭﺭ نمیکند،
ﻣﻴﮕﻮﻳﺪ : ﻧﺎﺩﺭﺷﺎﻩ ﻣﺮﺩ بسیار ﺳﺨﺎﻭﺗﻤﻨﺪی ﺍﺳﺖ،
ﺍﻭ ﺍﮔﺮ ﻣﯿﺨﻮﺍﺳﺖ ﺑﻪ ﺗﻮ ﺳﮑّﻪ ﺑﺪﻫﺪ؛

به ﺳﻜّﻪ ای اکتفاء نمیکرد و سکّه های بسیاری به تو ﻣﻴﺪﺍﺩ،
و نیز تو را پیاده راهی نمیکرد.!

ﺣﺮﻑ پسرک به گرمی ﺑﺮ ﺩﻝ ﻧﺎﺩﺭﺷﺎﻩ بنشست،
ﻭ چندین ﻣﺸﺖ ﺳﮑّﻪ ﺯﺭّ ﺩﺭ ﺩﺍﻣﻦ او برﻳﺨﺖ و اسبی اصیل به وی بداد،
و او را راهیَش بنمود.

ﺯﻣﺎنی ﻛﻪ ﻧﺎﺩﺭ به قصر خویش بازگشت،
ﻗﺼّﻪ ﺭﺍ ﺑﺮﺍی ﻭﺯﻳﺮ اعظم خود ﺗﻌﺮﻳﻒ ﻛﺮﺩ،
ﻭﺯﻳﺮ ﮔﻔﺖ :
پادشاها؛
اﻳﻦ بچه، "بابک زنجانی" بوده است،
سرِ تو را هم کلاه گذاشته...!!:eynakdudi:
 
Real Feeling

Real Feeling

پسر دایی
کاربر فعال
دیروز از جلوی یه رستوران رد میشدم

رفتم داخل گفتم آقا جوجه دارین؟

گفت : آره داریم

گفتم بهش آب و دونه بدین نمیره !!!

تا آخر خیابون با آجر دنبالم کردن نامردا

بی جنبه ها دیگه باهاشون شوخی نمیکنم:|
 
KaShKoOl

KaShKoOl

یه مرد تنها و خسته
کاربر ماندگار
ریا نشه!!!
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
تا ۶ سالگی فکر میکردم اسمم ماشالاست...!
از بس ناز بودم هر کی منو می دید میگفت ماشالا
 
KaShKoOl

KaShKoOl

یه مرد تنها و خسته
کاربر ماندگار
اغا مگه سریال نباید بخشی از واقعیت یه جامعه باشه؟؟













پس چرا این کیمیا انقد خاستگار داره؟؟؟
 
Real Feeling

Real Feeling

پسر دایی
کاربر فعال
ﺭﻭﺯﯼ ﻣﺮﺩﯼ ﺑﻪ ﺩﺧﺘﺮﯼ ﮔﻔﺖ : ﺑﺎ ﻣﻦ ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ
ﻣﻴﻜﻨﯽ؟ﺩﺧﺘﺮ ﮔﻔﺖ : ﻧﻪ !
ﺍﺯ ﺁﻥ ﺭﻭﺯ ﺑﻪ ﺑﻌﺪ ﺁﻥ ﻣﺮﺩ ﮐﻠﯽ ﺷﺎﺩ ﺯﻳﺴﺖ ﻭ ﺗﺎ،ﺳﺮﺣﺪ ﻣﺮﮒ ﻓﻮﺗﺒﺎﻝ ﺩﻳﺪ ﻭ ﺑﻪ ﺍﺧﺒﺎﺭ ﮔﻮﺵ ﺩﺍﺩ و کنترلم دست خودش بود
ﭘﺎﯼ ﻟـﭗ ﺗﺎﭘﺶ ﻧﺸﺴﺖ ﻭ دستش تو دماغش بود، ﻫﻨﮕﺎﻡ ﺧﻮﺭﺩﻥ ﭼﺎﯼ
ﻫﻮﺭﺕ ﻛﺸﻴﺪ ﻭﻫﺮ ﺟﺎ ﻛﻪ ﺩﻟﺶ ﺧﻮﺍﺳﺖ ﺁﺭﻭﻍ ﺯﺩ،،ﻭ .. پولاشو جمع کرد شاسی بلند خرید.باشگاه رفت. کصافت پیر هم نشد....:هه
 
Real Feeling

Real Feeling

پسر دایی
کاربر فعال
زنگ زدم رستوران؛ میگم: غذا چی دارین؟
میگه: پیتزا، جوجه کباب، کوبیده، مرغ، استیک ...
.
.
.
.
.
.

.
.
.
.
.
.
منم گفتم: خوش بحالتون، ما آش داریم!
نمیدونم چرا قطع کرد!
ملت دیوونه شدن:))
 
متن زیبا برای فرزند پسر - متن زیبا برای فرزند دختر - متن ادبی درباره برادر - کابل شارژر سامسونگ- خرید قاب گوشی- جواب آمیرزا- اسکرین شات سامسونگ - فلش کردن گوشی - اروس دیجیتال - قاب گوشی A54 - قاب گوشی s23 ultra -
بالا